کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تغذیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تغذیة
لغتنامه دهخدا
تغذیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) خورش دادن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پرورانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). پروردن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بریدن شتر کم...
-
واژههای مشابه
-
تغذیه دادن
لغتنامه دهخدا
تغذیه دادن .[ ت َ ی َ دَ ] (مص مرکب ) غذا دادن . (ناظم الاطباء).
-
تغذیه کردن
لغتنامه دهخدا
تغذیه کردن . [ ت َ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غذا خوردن و پرورش دادن . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
تقذیة
لغتنامه دهخدا
تقذیة. [ ت َ ذِ ی َ ] (ع مص ) خاشاک از چشم بیرون کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). خاشاک انداختن در چشم یا برآوردن . ضد است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تقزیة
لغتنامه دهخدا
تقزیة. [ ت َ زِ ی َ ] (ع مص ) بر زمین افکندن و کشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تقضیة
لغتنامه دهخدا
تقضیة.[ ت َ ی َ ] (ع مص ) تمام برآوردن حاجت . (تاج المصادر بیهقی ). حاجت تمام بگزاردن . (زوزنی ). رسیدن بحاجت کسی و روا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || قاضی فرا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). قاضی گردانیدن سلطان کسی...
-
تغزیة
لغتنامه دهخدا
تغزیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) برانگیختن بر کارزاردشمن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
تثدیة
لغتنامه دهخدا
تثدیة. [ ت َ دِ ی َ ] (ع مص ) تغذیه . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به تغذیه شود.
-
پروارانیدن
لغتنامه دهخدا
پروارانیدن . [ پ َرْ دَ ] (مص ) تغذیه .
-
غذا دادن
لغتنامه دهخدا
غذا دادن . [ غ ِ / غ َ دَ ] (مص مرکب ) طعام دادن . خورانیدن غذا. تغذیه .
-
کرم دانه
لغتنامه دهخدا
کرم دانه . [ ک ِ ن َ /ن ِ ] (اِ مرکب ) کرمی است آفت «به » که میوه را سوراخ و از دانه های «به » تغذیه میکند. (یادداشت مؤلف ).
-
کوپ
لغتنامه دهخدا
کوپ . (اِ) درختی است که در جنگلهای ایران یافته می شود و برگ آن برای تغذیه ٔ گاو است و کوف نیز گفته می شود. (از جغرافیای اقتصادی کیهان ).