کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تغافل پیشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تغافل پیشه
لغتنامه دهخدا
تغافل پیشه .[ ت َ ف ُ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) تغافل پسند : ای تغافل پیشه ، ناپروا ز ما دل بد مکن خاک پاافتادگان در شهربند دام تست .صائب (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
تغافل زدن
لغتنامه دهخدا
تغافل زدن . [ ت َ ف ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) غفلت ورزیدن و توجه نکردن . (از آنندراج ). تغافل کردن : شیفتگی وبیهوشی برادرش می دید [سلطان محمود] و بر تغافل می زدتا آنکه ساعتی بگذشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 253).درد دل را می کنم با صبر پیوندی دگربر طبیب خود ...
-
تغافل ساختن
لغتنامه دهخدا
تغافل ساختن . [ ت َ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) تغافل کردن : تغافل نسازی که سیلاب تیزبجوش است در ابر سیلاب ریز. نظامی .و رجوع به تغافل و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تغافل کردن
لغتنامه دهخدا
تغافل کردن . [ ت َ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بقصد بی خبری کردن . بی اعتنایی کردن . غفلت کردن . بی التفاتی کردن . تغافل ساختن . تغافل ورزیدن : تغافل کردن به هیچ وجه روی ندارد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 552).گر امروز چون وی تغافل کنی به فردات امروز تو دی کنی...
-
تغافل نمودن
لغتنامه دهخدا
تغافل نمودن . [ ت َ ف ُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) غفلت نمودن از چیزی . ناآگاهی نمودن از چیزی یا موضوعی : سلطان از کثرت لغط و سورت شطط ایشان تغافل نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول تهران ص 332).
-
تغافل ورزیدن
لغتنامه دهخدا
تغافل ورزیدن . [ ت َ ف ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) تغافل کردن . و رجوع به تغافل و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تغافل داشتن
لغتنامه دهخدا
تغافل داشتن . [ ت َ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) غفلت داشتن . خود را بی خبر داشتن از چیزی . تغافل کردن : کدام مطلب عالیست در نظر دل راکه بر مراد دو عالم تغافلی دارد.صائب (از آنندراج ).و رجوع به تغافل و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تغافل شعار
لغتنامه دهخدا
تغافل شعار. [ ت َ ف ُ ش ِ ] (ص مرکب ) تغافل پسند. و رجوع به همین کلمه شود.
-
تغافل شعاری
لغتنامه دهخدا
تغافل شعاری . [ ت َ ف ُ ش ِ ] (حامص مرکب ) غفلت و بی خبری . (ناظم الاطباء). و رجوع به تغافل و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تغافل شیوه
لغتنامه دهخدا
تغافل شیوه . [ ت َ ف ُ وِ ] (ص مرکب ) تغافل پسند. و رجوع به همین کلمه شود.
-
تغافل کش
لغتنامه دهخدا
تغافل کش . [ ت َ ف ُ ک َ ] (نف مرکب ) غافل و بی خبر. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
عشق پرداز
لغتنامه دهخدا
عشق پرداز. [ ع ِ پ َ ] (نف مرکب ) عاشق پیشه . عشق باره : خوشا تغافل رسوای عشق پردازان برای دیدن پنهان بهانه میخواهند.ظهوری (از آنندراج ).
-
پیشه
لغتنامه دهخدا
پیشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) صنعت . (دستوراللغه ٔ ادیب نطنزی ) (منتهی الارب ). هنر. صنع. طرقة. صناعت . (منتهی الارب ). حرفه . (دهار). کسب . (برهان ). حرفت : چهارم که خوانند اهنوخوشی همان دست ورزان با سرکشی کجا کارشان همگنان پیشه بودروانشان همیشه پراندیش...