کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تغافل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
متعامش
لغتنامه دهخدا
متعامش . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) تغافل ورزنده در چیزی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تغافل ورزنده و بی خبر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعامش شود.
-
چشم خواباندن
لغتنامه دهخدا
چشم خواباندن . [ چ َ / چ ِ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) تغافل کردن . گویند فلانی چشم خود را خوابانیده است ؛یعنی دیده و دانسته تغافل کرده است . (از آنندراج ). نادیده انگاشتن . خود را به نادیدگی زدن : دشمنان را دارم از تیغ تغافل سینه چاک چشم خواباندن بود ش...
-
اندیشگی
لغتنامه دهخدا
اندیشگی . [ اَ ش َ / ش ِ ] (حامص ) تغافل . (تاریخ بیهقی ).
-
تغاضی
لغتنامه دهخدا
تغاضی . [ ت َ ] (ع مص ) بیخبری نمودن از کسی و تغافل کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تغافل از کسی . (از اقرب الموارد). || پلک را بر یکدیگر گذاشتن چنانکه چیزی مشاهده نگردد. (از اقرب الموارد).
-
فرغل
لغتنامه دهخدا
فرغل . [ ف ُ غ ُ ] (اِ) دفعالوقت . درنگی و تأخیر. || غفلت و تغافل . (ناظم الاطباء). فرغول . (آنندراج ). رجوع به فرغول شود.
-
ناآگاهی نمودن
لغتنامه دهخدا
ناآگاهی نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تغافل . (دهار). خود را به بیخبری زدن . تجاهل . به بی خبری تظاهر کردن .
-
تعامش
لغتنامه دهخدا
تعامش . [ ت َ م ُ ] (ع مص ) تغافل ورزیدن در چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
تغابی
لغتنامه دهخدا
تغابی . [ ت َ ] (ع مص ) غفلت ورزیدن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). تغافل . (اقرب الموارد).
-
چشم انداز شدن
لغتنامه دهخدا
چشم انداز شدن . [ چ َ / چ ِاَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تغافل کردن و غافل بودن از چیزی . || از بالا نظر کردن . (ناظم الاطباء).
-
عشق پرداز
لغتنامه دهخدا
عشق پرداز. [ ع ِ پ َ ] (نف مرکب ) عاشق پیشه . عشق باره : خوشا تغافل رسوای عشق پردازان برای دیدن پنهان بهانه میخواهند.ظهوری (از آنندراج ).
-
تماته
لغتنامه دهخدا
تماته . [ ت َ ت ُه ْ ] (ع مص ) دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تباعد. (اقرب الموارد). || تغافل . (اقرب الموارد).
-
متغاضی
لغتنامه دهخدا
متغاضی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) بی خبری نماینده و تغافل کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غافل و بی خبر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تغاضی شود.
-
تضاجع
لغتنامه دهخدا
تضاجع. [ ت َ ج ُ ] (ع مص ) همدیگر پهلو بر زمین نهادن و بر پهلو خفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تغافل از امری . (از اقرب الموارد).
-
غباری
لغتنامه دهخدا
غباری . [ غ ُ ] (اِخ ) جیلانی . کماندار و غبارنویس است . ساز را هم بد میزند. این بیت ازوست :یارب که بود این که تغافل کنان گذشت کاین طرز آشنائی بیگانه ٔ من است .(مجمع الخواص ص 310).
-
غمض عین
لغتنامه دهخدا
غمض عین . [ غ َ ض ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چشم فروخوابانیدن . (مقدمة الادب زمخشری ). نادیده گرفتن . چشم پوشی . صرف نظر. تعمیه . گذشت . اغماض . تغافل . آسان گیری و تساهل . رجوع به غَمض شود.