کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعیینکنندههای سلامت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تعیین افتادن
لغتنامه دهخدا
تعیین افتادن . [ ت َع ْ اُ دَ ] (مص مرکب ) معین شدن . مشخص شدن . اختصاص یافتن : آنگاه آن را موضعی بفرمان ملک تعیین افتد. (کلیله و دمنه )
-
تعیین کردن
لغتنامه دهخدا
تعیین کردن . [ ت َع ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معین و مشخص نمودن و هر نیز نمودن . (ناظم الاطباء) : آنگاه مثال داد تا روزی مسعود و طالعی میمون برای حرکت او تعیین کردند. (کلیله و دمنه ).کردم از جغد طلب نسخه ٔ گمنامان راگر شود یافته تعیین تو خواهم کردن . وال...
-
جستوجو در متن
-
بهداشت
لغتنامه دهخدا
بهداشت . [ ب ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) نگاه داشتن تندرستی . حفظ صحت . حفظالصحه . (فرهنگ فارسی معین ). وسیله های نگاهداری سلامت . این کلمه بجای حفظالصحه پذیرفته شده است . (فرهنگستان ).
-
کنور
لغتنامه دهخدا
کنور. [ ک ُن ْ وَ ] (ص ) کننده که فاعل باشد و دساتیری است . (از انجمن آرا) (آنندراج ). کننده و عامل و فاعل . (ناظم الاطباء). از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان است .
-
مصحح
لغتنامه دهخدا
مصحح . [ م ُ ص َح ْح ِ ] (ع ص ) درست گوینده ٔ چیزی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). درست کننده و اصلاح کننده و تصحیح کننده . (ناظم الاطباء). درست کننده ٔ چیزی . (از منتهی الارب ). تصحیح کننده . اصلاح گر. || (اصطلاح چاپخانه ) آنکه غلطها و نادرستیهای کت...
-
سبزی کار
لغتنامه دهخدا
سبزی کار. [ س َ ] (نف مرکب ) کشت کننده ٔ سبزی های خوردنی . آنکه انواع رستنیها و سبزیهای خوردنی کارَد. شخصی که سبزی کارَد. کشت کننده ٔ سبزیهای خوردنی . || (اِ مرکب ) آنجا که سبزی کشت شود. سبزی کاری .
-
متناحر
لغتنامه دهخدا
متناحر. [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) باهمدیگر حمله کننده و دست یقه شونده . || خانه های مقابل و روبرو. || گمراه و عدول کننده ٔ از راه . (ناظم الاطباء). و رجوع به تناحر شود.
-
گندزدا
لغتنامه دهخدا
گندزدا.[ گ َ زَ / زِ / زُ ] (نف مرکب ) ضدعفونی کننده . (واژه های مصوبه ٔ فرهنگستان ).
-
فرفروزان
لغتنامه دهخدا
فرفروزان . [ ف َ ف ُ ] (اِ مرکب ) رب النوع انسان را گویند که پرورنده و پرورش کننده ٔ آدمی باشد. (برهان ). از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
حقاق
لغتنامه دهخدا
حقاق . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حقة. || حقاق العرفط؛ نهال های درخت عرفط. (منتهی الارب ). || خصام . || نزق الحقاق ؛خصومت کننده در چیزهای ادنی و ریزه . (منتهی الارب ).
-
تراوا
لغتنامه دهخدا
تراوا. [ ت َ ] (نف ) تراوش کننده ، چون : پرده های تراوا و پرده های نیم تراوا. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب صص 49 - 50 شود.
-
خبرپرسان
لغتنامه دهخدا
خبرپرسان . [ خ َ ب َ پ ُ ] (ق مرکب ) درحال پرسیدن خبر. در حال کسب اطلاع کردن : جنیبت را بیک منزل نمی ماندخبرپرسان خبرپرسان همی راند. نظامی .|| (نف مرکب ) پرسنده های خبر. کسب اطلاع کننده های از خبر.
-
معدی
لغتنامه دهخدا
معدی . [ م ُ ] (ع ص ) مسری و سرایت کننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : چون عضوی از اعضای مردم به بیماری معدی چون آکله و جدری وجذام یا از زهر مار متألم و متأثر گردد از برای سلامت مهجت و ابقای بقایای اعضای آن عضو را اگرچه شریف بود به قطع و حرق...
-
مسموم کننده
لغتنامه دهخدا
مسموم کننده . [ م َ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) که ایجاد مسمومیت کند. که زهر خوراند یا در بدن درآورد. || دارای اثر سم . که ورودش در بدن حیوان یا انسان یا گیاه ایجاد مسمومیت کند.- هوای مسموم کننده ؛ هوای آلوده به گازها و مواد سمی ، از قبیل اکسید ...