کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعین
لغتنامه دهخدا
تعین . [ ت َ ع َی ْ ی ُ ] (ع مص ) ناشناسا نمودن خود را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || درنگ کردن جهت رسیدن بچیزی . || بیقین دیدن کسی را. || نزدیک آمدن جهت اعانت . || چشم دار گردیدن چرم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مخصوص شد...
-
واژههای مشابه
-
تعین اول
لغتنامه دهخدا
تعین اول . [ ت َ ع َی ْ ی ُ ن ِ اَوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اصطلاح صوفیه و عبارت است ازمرتبه ٔ وحدت . (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از فرهنگ مصطلحات عرفا). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
-
تعین ثانی
لغتنامه دهخدا
تعین ثانی . [ ت َ ع َی ْ ی ُ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نزد صوفیان عبارت از مرتبه ٔوحدانیت است . (از فرهنگ مصطلحات عرفا) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
-
واژههای همآوا
-
طعین
لغتنامه دهخدا
طعین . [ طَ ] (ع ص ) مجروح و درخسته ٔ به نیزه . ج ، طُعن . || طاعون زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
تئین
لغتنامه دهخدا
تئین . [ ت ِ ](فرانسوی ، اِ) ماده ای است شبیه به کافئین که از چای گیرند. الکالوئید عصاره ٔچای . و رجوع به چای و گیاه شناسی گل گلاب ص 204 شود.
-
طاین
لغتنامه دهخدا
طاین . [ی ِ ] (ع ص ) انداینده . گِل کار. اندودکننده ٔ بامها.
-
جستوجو در متن
-
بروبیا
لغتنامه دهخدا
بروبیا. [ ب ُ رَ / رُو ] (اِمص مرکب ) رفت و آمد.دم و دستگاه . تجمل و تعین . (فرهنگ لغات عامیانه ).- بروبیا داشتن ؛ دستگاه و جلال و تعین داشتن . بروبرو داشتن . بسبب تعین و تمول در خانه باز، و آمد و شد بسیار داشتن .
-
هویش
لغتنامه دهخدا
هویش . [ ی َ ] (اِ) هویت که تعین و تشخص بوده باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به هویت شود.
-
متعینه
لغتنامه دهخدا
متعینه . [ م ُ ت َ ع َی ْ ی ِ ن َ ] (ع ص ) مؤنث متعین . رجوع به متعین و تعین شود.
-
هرنیزمند
لغتنامه دهخدا
هرنیزمند. [ هََ م َ ] (ص مرکب ) صاحب تعین به لغت زند و پازند. (برهان ). دساتیری است . رجوع به هرنیز و فرهنگ دساتیر ص 274 شود.
-
ذوات الصدر
لغتنامه دهخدا
ذوات الصدر. [ ذَ تُص ْ ص َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) عند النحاة کل ما تعین له صدرالکلام الداخل علیه من الادوات کادوات الشرط و الاستفهام .
-
اویش
لغتنامه دهخدا
اویش . [ اُ ی ِ ] (اِ) بضم اول و کسر ثالث وجود و هستی . (ناظم الاطباء). هویت که تشخص و تعین باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). بمعنی هویت از مجعولات دساتیر است . (یادداشت مرحوم دهخدا).