کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعویذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعویذ
لغتنامه دهخدا
تعویذ. [ ت َع ْ ] (ع اِ) آنچه از عزائم و آیات قرآنی و جز آن نوشته جهت حصول مقصد و دفع بلاها با خود دارند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مجازاً بمعنی آنچه از ادعیه یا اعداد اسمای الهی نوشته در گلو و بازو بندند بجهت پناه دادن از بلیات .(غیاث اللغات ) ...
-
تعویذ
لغتنامه دهخدا
تعویذ. [ ت َع ْ ] (ع مص ) بازداشت خواستن کسی را. (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اعاذه : اعاذةً و اعواذا؛ دعا کرد وی را به محافظت و قال له ُ اعیذک باﷲ و رقاه . یُقال : تعوذ باﷲ و استعاذ فاعاذه ُ و عوّذه ُ. (از اقرب الموارد). || ملتجی گردانیدن ....
-
واژههای مشابه
-
تعویذ آسمان
لغتنامه دهخدا
تعویذ آسمان . [ ت َع ْ ذِ ] (اِخ ) کنایه از جوزا است و آن برج سوم است از جمله ٔ دوازده برج فلک . (برهان ). برج جوزا. (ناظم الاطباء).
-
تعویذ سیمین
لغتنامه دهخدا
تعویذ سیمین . [ ت َع ْ ذِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ستاره ها. (ناظم الاطباء).
-
تعویذ کردن
لغتنامه دهخدا
تعویذ کردن . [ ت َع ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دعای دفع بلا کردن . حرز بستن . محفوظ کردن . در پناه قرار دادن . دعای دفع بلا قرار دادن : از این دیو تعویذ کن خویشتن راسخنهای صاحب جزیره ٔ خراسان . ناصرخسرو.تعویذ کند گیتی هر نامه که آن رامحمود براهیم بود بر س...
-
واژههای همآوا
-
تعویض
لغتنامه دهخدا
تعویض . [ ت َع ْ ] (ع مص ) عوض دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عوض کردن . (آنندراج ). بدل دادن . (از اقرب الموارد): عوضته ُ من هبته خیراً. (اقرب الموارد) : و احسن امیرالمؤمنین انتقاله الی دارالقرار لعلم...
-
جستوجو در متن
-
کماهه
لغتنامه دهخدا
کماهه . [ک ُ هََ / هَِ ] (اِ) تعویذ و بازوبند را گویند. (برهان ) (آنندراج ). تعویذ. (فرهنگ رشیدی ). تعویذ و هر آنچه بر بازو جهت دفع چشم زخم بندند. (ناظم الاطباء).
-
مدلوج
لغتنامه دهخدا
مدلوج . [ م َ ] (ع ص ) بازوبندی که در آن تعویذ نهاده باشند. (ناظم الاطباء).
-
معوذ
لغتنامه دهخدا
معوذ. [ م ُ ع َوْ وِ ] (ع ص ) آنکه تعویذ با خود دارد. (ناظم الاطباء).
-
تعاویذ
لغتنامه دهخدا
تعاویذ. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تعویذ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معاذة
لغتنامه دهخدا
معاذة. [ م َ ذَ ] (ع اِ) افسون و تعویذ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). افسون . ج ، معاذات . (از اقرب الموارد). تعویذ. عوذ. رقیه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
نجس
لغتنامه دهخدا
نجس . [ ن َ ] (ع مص ) تعویذ گرفتن برای کودک . (اقرب الموارد). رجوع به تنجیس شود.