کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعويض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تعویض
لغتنامه دهخدا
تعویض . [ ت َع ْ ] (ع مص ) عوض دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عوض کردن . (آنندراج ). بدل دادن . (از اقرب الموارد): عوضته ُ من هبته خیراً. (اقرب الموارد) : و احسن امیرالمؤمنین انتقاله الی دارالقرار لعلم...
-
تعویض کردن
لغتنامه دهخدا
تعویض کردن . [ ت َع ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدل کردن . تبدیل کردن . تغییر دادن . تاخت زدن . و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
جستوجو در متن
-
آلش
لغتنامه دهخدا
آلش . [ ل ِ ] (ترکی ، اِمص ) تبدیل . تعویض .
-
لباس گردانیدن
لغتنامه دهخدا
لباس گردانیدن . [ ل ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تغییر دادن جامه . تعویض جامه .
-
ترانسلوکاسیون
لغتنامه دهخدا
ترانسلوکاسیون . [ تْرا / ت ِ ل ُ سیُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) تعویض .جابجا شدن : مولروپنتر (1929 م .) از راه سیتولوژی و ژنتیک کیفیت تعویض و جابجا شدن (ترانسلوکاسیون ) را در کروموزومها مورد مطالعه قرار داده نتایجی که حاصل کرده اند بر تمرکز فاکتورها گواهی م...
-
هواکش
لغتنامه دهخدا
هواکش . [ هََ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) سوراخ یا لوله ای که بر دیوار اطاق تعبیه کنند تا هوای سنگین را بیرون دهد و هوای سالم به درون اطاق آورد. || امروز نوعی پروانه ٔ الکتریکی را گویند که به پنجره یا در محلی مخصوص از دیوار نصب می شود و با گردش خود هوای د...
-
تبدیل کردن
لغتنامه دهخدا
تبدیل کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عوض کردن . تعویض . بدل کردن . تاخت زدن . مبادله کردن . معاوضه کردن . || گرداندن . تغییر دادن . تحریف کردن : روا نیست در تاریخ تحریف و تغییر و تبدیل کردن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 463).
-
دگش
لغتنامه دهخدا
دگش . [ دَ گ ِ ] (ترکی ، اِ) تعویض : آلش دگش ؛ گرفت و داد، به معنی تاخت و پاخت و عوض بدل کردن . || عمل جنسی و فعل بدی که دو مرد یا جوان نوبلوغ متقابلاً با یکدیگر کنند. (از فرهنگ لغات عامیانه ).
-
قابلیت تبدیل
لغتنامه دهخدا
قابلیت تبدیل . [ ب ِ لی ی َ ت ِت َ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) قابل تعویض بودن . قابلیت تحویل . قابلیت استحاله در فلزات (اصطلاح فیزیک ). رجوع به قابل تبدیل شود.
-
چیپ
لغتنامه دهخدا
چیپ . (انگلیسی ، اِ) اصطلاحی است قماربازان را در بازی پوکر، و آن پیشنهاد یکی از بازیکنان است بدیگران پس از پخش کامل پنج ورق و تعویض آنها طبق معمول تا همگی دست خود را بازکنند یعنی ورقهای محفوظ در دست خودشان را رو کنند.
-
عوض کردن
لغتنامه دهخدا
عوض کردن . [ ع ِ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را بجای چیز دیگر دادن و مبادله کردن . کوهریدن . گهولیدن . تبدیل نمودن . (ناظم الاطباء). عوض گردانیدن . تعویض . بدل کردن : به نور عقل درین انجمن کسی بیناست که کرد دولت بیدار را به خواب عوض .صائب (از آنندراج...
-
عوض کننده
لغتنامه دهخدا
عوض کننده . [ ع ِ وَ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه کسی یا چیزی را تعویض کند.(فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عوض و عوض کردن شود.- عوض کننده ٔ قراول ؛ (اصطلاح نظامی ) پاس بخش . (از فرهنگ فارسی معین ). آنکه نگهبان را ازنگهبانی برگیرد و دیگری بجای ا...
-
جامه گردانیدن
لغتنامه دهخدا
جامه گردانیدن . [ م َ / م ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) لباس را تغییر دادن . تعویض لباس . تغییر لباس : برخاست و برنشست و سوی باغ رفت و جامه بگردانید و سوار بازآمد. (تاریخ بیهقی ص 551). و برای امیر و مأمور و ... تشریف تغییر لباس کرامت فرمود تا هیچ طائفه از خ...
-
دگر کردن
لغتنامه دهخدا
دگر کردن . [ دِ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تغییر دادن . (یادداشت مرحوم دهخدا). عوض کردن . مبدل کردن . تعویض کردن : وز آن پس دگر کرد میخ درم همان میخ دینار و از بیش و کم . فردوسی .آئین تنت همه دگر شدتو نیز بجان دگر کن آئین . ناصرخسرو.بر تو تا زنده ام دگر...