کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعوذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعوذ
لغتنامه دهخدا
تعوذ. [ ت َ ع َوْ وُ ] (ع مص ) اندخسیدن . (منتهی الارب ). اندخسیدن و پناه دادن و پناه گرفتن . (ناظم الاطباء). پناه گرفتن و اعوذباﷲ گفتن و اندخسیدن . (آنندراج ). اعتصام و پناه گرفتن به چیزی . (از اقرب الموارد). بازداشت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (ز...
-
واژههای همآوا
-
تعوض
لغتنامه دهخدا
تعوض . [ ت َ ع َوْ وُ ] (ع مص ) عوض فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ). عوض گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
متعوذ
لغتنامه دهخدا
متعوذ. [ م ُ ت َ ع َوْ وِ ] (ع ص ) پناه گیرنده . (آنندراج ). کسی که پناه میگیرد و پناهنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعوذ شود.
-
تعویذ
لغتنامه دهخدا
تعویذ. [ ت َع ْ ] (ع مص ) بازداشت خواستن کسی را. (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اعاذه : اعاذةً و اعواذا؛ دعا کرد وی را به محافظت و قال له ُ اعیذک باﷲ و رقاه . یُقال : تعوذ باﷲ و استعاذ فاعاذه ُ و عوّذه ُ. (از اقرب الموارد). || ملتجی گردانیدن ....
-
اندخسیدن
لغتنامه دهخدا
اندخسیدن . [ اَ دَ دَ ] (مص ) حمایت نمودن و پشتی کردن و پناه دادن . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از مؤید الفضلاء). || (مص ) پناه گرفتن . (برهان قاطع) (فرهنگ میرزا ابراهیم ) (فرهنگ سروری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). عوذ. عیاذ. ...
-
پناه بردن
لغتنامه دهخدا
پناه بردن . [ پ َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) پناهیدن . اندخسیدن . ملتجی شدن . در حمایت کسی درآمدن . زنهار خواستن . التجاء. عوذ. عیاذ. اعاذه . استعاذه . تعوّذ. مَعاذ. مَعاذّه . ضبی . ضبو. لوذ. اهداف . (منتهی الارب ). ارز : چو بردم به دادار گیهان پناه بدل شاد...
-
پناه گرفتن
لغتنامه دهخدا
پناه گرفتن . [ پ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) التجاء. (منتهی الارب ). لَجاء. (دهار). ملجاء. (صراح اللغة). عوذ. عیاذ. معاذ. معاذة. لوذ. لیاذ (تاج المصادر). تعوّذ. استعاذه . عصر. اعتصار. لوث . (منتهی الارب ) : بدیوار ویران که گیرد پناه . اسدی .و اگر خردمن...