کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعمیر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعمیر کردن
لغتنامه دهخدا
تعمیر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنای شکسته یا جز آن را مرمت کردن : ویرانه را چه فرش به ازنور آفتاب تعمیر دل بساغر چون آفتاب کن . صائب (از آنندراج ).خضر وقتی گو که تعمیر خراب ما کندزان که گنجی هست پنهان در ته دیوار ما. نظیری (ایضاً).و رجوع به ت...
-
جستوجو در متن
-
نو ساختن
لغتنامه دهخدا
نو ساختن . [ ن َ / نُو ت َ ] (مص مرکب ) تازه بنا کردن . || تعمیر کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || تجدید کردن . تازه کردن : از ایدر به پوزش برِ شاه روچو بینی ورا بندگی ساز نو.فردوسی .
-
مرمت کردن
لغتنامه دهخدا
مرمت کردن . [ م َ رَم ْ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) التیام دادن . اصلاح کردن . ترمیم کردن . تعمیر. (از منتهی الارب ) : دارالفناء کوی مرمت نمی کنندبرخیز تا عمارت دارالبقا کنیم .سعدی (از نسخه ٔ خطی کهن ).
-
فرخیز کردن
لغتنامه دهخدا
فرخیز کردن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بر مدار آب افزودن برای امری عام المنفعه یا تعمیر جو و قنات و آن افزودن چند هنگام است بر مدار. (یادداشت به خط مؤلف ).
-
سخمط
لغتنامه دهخدا
سخمط. [ س َ م َ ] (ع مص ) دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را بمعانی زیر آورده است : کثیف کردن . لکه کردن . گل آلود کردن (مثلاً لباس و کفش را). کاری را ضخیم و کلفت و بدترکیب درست کردن . کتاب و تألیفی را به صورت کثیف و ضخیم و نامطلوب ترتیب دادن . بد تر...
-
نوسازی
لغتنامه دهخدا
نوسازی . [ ن َ / نُو ] (حامص مرکب ) بنای نو. (ناظم الاطباء). نو ساختن . || مرمت . تعمیر. (ناظم الاطباء). تجدید بنا کردن . دوباره ساختن .
-
اصلاح کردن
لغتنامه دهخدا
اصلاح کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مرمت کردن و تعمیر نمودن . (ناظم الاطباء). اشداء. تعمیر کردن بنا. هید. تهیید. (منتهی الارب ). || جامه ٔ کهنه را وصله کردن . || تصحیح کردن عبارت . درست کردن مطلب . تهذیب کردن . مهذب کردن . || آشتی کردن . با هم بکنا...
-
استعمار
لغتنامه دهخدا
استعمار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استعمار کسی در مکان ؛ باشنده ٔ آن جای کردن او را: استعمره المکان ؛ باشنده ٔ آن جای گردانید او را. (منتهی الارب ). || آبادان کردن خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادربیهقی ). آبادانی کردن خواستن . معمور کردن . تعمیر.- استعمار کرد...
-
جک
لغتنامه دهخدا
جک . [ ج َ ] (انگلیسی ، اِ) دستگاهی است اهرمی که برای بالا بردن و بالا نگه داشتن اتومبیل و ماشینهای سنگین نظیر آن هنگام تعمیر یا جابجا کردن افزارهای زیرین ، در زیر اتومبیل و جز آن نصب میکنند.
-
مرمت
لغتنامه دهخدا
مرمت . [ م َ رَم ْ م َ ] (ع مص ، اِمص ) مرمة. مصدر میمی از ترمیم . تعمیر و اصلاح هر چیز خلل یافته . (ناظم الاطباء). دریافت . دریافتن . تدارک . استدراک . به اصلاح آوردن خلل . نیکو کردن چیزی . ترمیم . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مرمة شود : ابوالقا...
-
وصالی
لغتنامه دهخدا
وصالی . [ وَص ْصا ] (حامص ) عمل وَصّال . ترمیم و اصلاح و صحافی کتابی کهنه که بخشی از اوراق آن اسقاط شده باشد. پیوند کردن کتاب کهنه یا ازکاررفته . (آنندراج ) : چند در ملک عدم تعمیر را والی کنم این کهن مجموعه را تا چند وصالی کنم ؟ محسن تأثیر (از آنندر...
-
دوخت و دوز
لغتنامه دهخدا
دوخت ودوز. [ ت ُ ] (اِ مرکب ) خیاطی . خیاطت . عمل دوختن : دختر فلانی دوخت ودوز خوب بلد است . (یادداشت مؤلف ). || خیاطی جزئی . خیاطی های جزیی که جنبه ٔوصله و پینه و تعمیر دارد. (فرهنگ لغات عامیانه ).- دوخت ودوز کردن ؛به خیاطت جزیی پرداختن . (یادداشت...
-
پیاده کردن
لغتنامه دهخدا
پیاده کردن . [ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرود آوردن از اسب یا هر مرکب دیگر. ارجال . (منتهی الارب ). پیاده گردانیدن . از مرکب بزیر آوردن . پائین آوردن از ستور یا کشتی یا اتومبیل یا هر وسیله ٔ نقلیه ٔ دیگر : پیاده کند ترک چندان سوارکز اختر نباشد مر آ...
-
رنگ زدن
لغتنامه دهخدا
رنگ زدن . [ رَ زَ دَ] (مص مرکب ) رنگ بستن . (آنندراج ) (بهار عجم ). رنگ کردن . رنگین کردن . رجوع به رنگ کردن شود : چون قضا رنگ حادثات زندناظرش حزم پیش بین تو باد. انوری .دست سخن کی رسد در تو که از پاس توتا که سخن رنگ زد رنگ سخنور شکست . انوری (از بها...