کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعمث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
تامس
لغتنامه دهخدا
تامس . [ م َ ] (اِخ ) از طوایف جنوب هند طبق نوشته ٔ باج پران . رجوع به ماللهند بیرونی ص 151 شود.
-
تامس
لغتنامه دهخدا
تامس . [ م ُ ] (اِخ ) یا تاموس . بزرگترین فرماندهان دریایی و امیرالبحر کورش کوچک در جنگ او با اردشیر، برادر بزرگ وی . رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1005، 1025 و 1038 شود.
-
طامث
لغتنامه دهخدا
طامث . [ م ِ ] (ع ص ) زن حائض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). زن بی نماز. زن خون دیده . زن لک دیده . زن قاعده شده . زن حیض افتاده . ج ، طُمُث و طوامث .
-
طامس
لغتنامه دهخدا
طامس . [ م ِ ] (ع ص ) دور. بعید. || ناپدید. ناپیدا. پنهان . || ناپدیدکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). محوکننده . || رجل طامس القلب ؛ مرد دل مرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).