کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعلیف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعلیف
لغتنامه دهخدا
تعلیف . [ ت َ ] (ع مص ) علفة برآوردن طلح : علف الطلح تعلیفاً، و هذا نادرة لانه انما یجی ٔ لهذا افعل . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گره بستن و پاشیده شدن شکوفه ٔ طلح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ا...
-
واژههای همآوا
-
تآلیف
لغتنامه دهخدا
تآلیف . [ ت َ ] (ع اِ) جمع تألیف است . (فرهنگ نظام ). رجوع به تألیف شود.
-
جستوجو در متن
-
خشکدشت
لغتنامه دهخدا
خشکدشت . [ خ ُ دَ ] (اِخ ) مرتع مهمی است که فقط در تابستان عده ای از گله داران سیاهکل برای تعلیف گله های خود به آن محل میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
هفتخوانی
لغتنامه دهخدا
هفتخوانی . [ هََ خوا / خا ] (اِخ ) محلی ییلاقی که در تابستان ساکنان قراء بلوک آلیان از بخش مرکزی شهرستان فومن برای هواخوری و تعلیف اغنام بدانجا میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
تلجین
لغتنامه دهخدا
تلجین . [ ت َ ] (ع مص ) زدن خطمی و گل و مانند آن تا سطبر گردد. || برگ کوفته با آرد جو آمیختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کوفتن برگ و آمیختن آن با آردجو تا سخت شود جهت تعلیف شتر. (از اقرب الموارد).
-
دوآب
لغتنامه دهخدا
دوآب . [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خزل شهرستان نهاوند با 158 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ آران است . ایل ترکاشوند در تابستان برای تعلیف احشام به این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
درازو
لغتنامه دهخدا
درازو. [ دِ ] (اِخ ) مزرعه ای است از دهستان خاروطوران بخش بیارجمندشهرستان شاهرود. سکنه ٔ دائم ندارد، فقط در زمستان از ایلات سنگسری و کرد قوچانی جهت تعلیف احشام خود به این مزرعه می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
قری
لغتنامه دهخدا
قری . [ ق ُ ] (اِخ ) نام یکی از تیره های اسپری قلخانی گوران . زمستان در گرمسیر پشت تنگ ذهاب ساکن می شوند و تابستان برای زراعت و تعلیف احشام خود حدود زنجیرگوران می آیند. سکنه ٔ آن 55 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کیله سفید
لغتنامه دهخدا
کیله سفید. [ ل َس ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جیگران (گرمسیر ولدبیگی ) است که در بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع است و 200 تن سکنه دارد. در زمستانها قریب 110 خانوار از طایفه ٔ تفنگچی گوران برای تعلیف احشام خود به حدود خاوری این ده می آیند. (از فرهنگ جغ...
-
کاکران
لغتنامه دهخدا
کاکران . [ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ولوبی بخش سوادکوه شهرستان شاهی که در 24هزارگزی باختر پل سفید واقع، زمینش کوهستانی و سردسیر است . در زمستان سکنه ندارد و تابستانها عده ای از اهالی کندیج کلا از بلوک زیر آب برای تعلیف احشام خود به این ده می آین...
-
کربن
لغتنامه دهخدا
کربن . [ ک ِ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نشتا در شهرستان شهسوار. کوهستانی ،سردسیر و سکنه ٔ آن 150 تن است . شغل اهالی آنجا گله داری است و در زمستان برای تعلیف به حدود دینارسرا و سیاه مشته می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
دره زردی
لغتنامه دهخدا
دره زردی . [ دَرْ رَ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ده پیر بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد. واقع در 18هزارگزی شمال خرم آباد و 6هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه . با 120 تن سکنه آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . ساکنین آن از طایفه ٔ بیرانوند ه...
-
دره ساکی
لغتنامه دهخدا
دره ساکی . [ دَرْرَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ده پیر بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد. واقع در 6هزارگزی شمال خرم آباد و 5هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه ، با 180 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . ساکنین آن از طایفه ٔ بیرالوند هستن...