کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعلل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعلل
لغتنامه دهخدا
تعلل . [ ت َ ع َل ْ ل ُ ] (ع مص ) مشغول داشتن در کار یابسنده کردن به آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مشغول شدن به کاری . (آنندراج ). || روزگار گذاشتن و به چیزی بهانه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بهانه کردن . (زوزنی ) (دهار). علت...
-
واژههای مشابه
-
تعلل آوردن
لغتنامه دهخدا
تعلل آوردن . [ ت َ ع َل ْ ل ُ وَدَ ] (مص مرکب ) دفعالوقت کردن . بهانه آوردن . روزگارگذراندن : به حکم فرمان ... آمدند مگر قلعه ٔ الموت و لَم سر، که تعلل آوردند و التماس نمودند. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به تعلل و ماده ٔ بعد شود.
-
تعلل کردن
لغتنامه دهخدا
تعلل کردن . [ ت َ ع َل ْ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عذر انگیختن . بهانه آوردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تأخیر کردن . سستی کردن . و رجوع به تعلل و ماده ٔ قبل شود.
-
جستوجو در متن
-
روز سوختن
لغتنامه دهخدا
روز سوختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از وقت گذرانیدن و تعلل کردن .
-
تعلة
لغتنامه دهخدا
تعلة. [ ت َ ع ِل ْ ل َ ] (ع اِ) آنچه بدان بهانه کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه از طعام و جز آن که بدان تعلل کنند. (از اقرب الموارد). و رجوع به تعلل شود. || (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
عقب انداختن
لغتنامه دهخدا
عقب انداختن . [ ع َ ق َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تعویق انداختن . تعلل کردن . دفعالوقت کردن . سر دواندن .
-
ضوادی
لغتنامه دهخدا
ضوادی . [ ض َ ] (ع اِ) ج ِ ضادی . (منتهی الارب ). سخن که بدان تعلل کنند.
-
بازی درآوردن
لغتنامه دهخدا
بازی درآوردن . [ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، بهانه آوردن و تعلل در کاری . دبه درآوردن .
-
پایمالی کردن
لغتنامه دهخدا
پایمالی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درنگ کردن و تعلّل : چو دشمن دشمنی را کرد پیدانشاید نیز کردن پایمالی .ناصرخسرو.
-
گشاده میان
لغتنامه دهخدا
گشاده میان . [ گ ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) آنکه در کاری تعلل ورزد. (فرهنگ فارسی معین ).- گشاده میان بودن از خدمت ؛ در خدمت تعلل کردن . کوتاهی کردن در خدمت : اگر گشاده میان بوده ام ز خدمت تونه بسته بودم پیش مخالف تو کمر.فرخی .
-
گربه رقصاندن
لغتنامه دهخدا
گربه رقصاندن . [ گ ُ ب َ / ب ِ رَ دَ ] (مص مرکب ) در کارها مانع بوجود آوردن . کاری را به تأخیر انداختن . تعلل و امروز و فردا کردن در ادای حقی . تعلل و مماطله در ادای حقی با دلیل های سست . گربه رقصانی . گربه رقصانی کردن .
-
ضادی
لغتنامه دهخدا
ضادی . (ع ص ، اِ) خشمناک . ج ، ضُداة. || سخن زشت که بخشم آورد. ج ، ضوادی . || آنچه تعلل و بهانه کنندبدان و هیچ فعل محقق نشود برای وی . (منتهی الارب ).
-
خساسه
لغتنامه دهخدا
خساسه . [ خ ُ س َ ] (ع اِ) آنچه اسب به وی تعلل کند. (منتهی الارب ). || مال اندک . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || اسب دوانی . (از ناظم الاطباء).