کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعقم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعقم
لغتنامه دهخدا
تعقم . [ ت َ ع َق ْ ق ُ ] (ع مص ) چاه کندن . (تاج المصادر بیهقی ). || شد و آمدن کردن . (تاج المصادر بیهقی ). آمد و شد کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
شدآمد کردن
لغتنامه دهخدا
شدآمد کردن . [ ش ُ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آمد و شدکردن . رفت و آمد کردن . تعقم . (تاج المصادر بیهقی ).
-
متعقم
لغتنامه دهخدا
متعقم . [ م ُ ت َ ع َق ْ ق ِ ] (ع ص ) آمد و شد کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به تعقم شود.
-
عقم
لغتنامه دهخدا
عقم . [ ع َ ] (ع مص ) خشک گردیدن پیوندها. (از منتهی الارب ). خشک شدن مفاصل .و فعل آن مجهول بکار رود. (از اقرب الموارد). حدیث تعقم اصلاب المشرکین ، به همین معنی است . || (اِمص ) نازاینده شدن زن و قبول نکردن رحمش آب مرد را. (از منتهی الارب ). نازاینده ...