کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعفف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعفف
لغتنامه دهخدا
تعفف . [ ت َ ع َف ْ ف ُ ] (ع مص ) عفت نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پارسایی نمودن . (دهار). بتکلف پارسائی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : للفقراء الذین احصروا فی سبیل اﷲ...
-
جستوجو در متن
-
پرهیزکاری کردن
لغتنامه دهخدا
پرهیزکاری کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پارسائی کردن . پارسا گردیدن . تورع . تعفف . استعفاف . نساکة.
-
تعفیف
لغتنامه دهخدا
تعفیف . [ ت َ ] (ع مص ) خورانیدن کسی را بقیه ٔ شیر که در پستان مانده .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به تعفف شود.
-
خویشتن نگاه داشتن
لغتنامه دهخدا
خویشتن نگاه داشتن . [ خوی / خی ت َ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) تعفف . عفاف ورزیدن . پرهیزگاری کردن . پرهیزکردن . || خود را بر کنار داشتن . احتراز. احتراس . صیانت . (لغت ابوالفضل بیهقی ).
-
خودداری کردن
لغتنامه دهخدا
خودداری کردن . [ خوَدْ / خُدْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کف ّ نفس کردن . || تحفظ. احتراس . حفظ کردن . || امساک کردن . || احتماء. || تعفف . ورع ورزیدن . (یادداشت بخط مؤلف ).- خودداری کردن از ؛ شکیبیدن از. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
متعفف
لغتنامه دهخدا
متعفف . [ م ُ ت َ ع َف ْ ف ِ ] (ع ص ) متقی و پارسا. (آنندراج ) (غیاث ). پارساو پاکدامن پرهیزگار و کسی که سعی میکند خود را پا»دامن بنماید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : دهقانی بود متدین و مصلح متعفف و مفلح . (سندبادنامه ص 212). ...
-
خودداری
لغتنامه دهخدا
خودداری . [ خوَدْ / خُدْ ] (حامص مرکب ) کف ّ نفس . خویشتن داری . || تحفظ. احتراس . (یادداشت بخط مؤلف ). || صبر. شکیبائی . بردباری . تحمل . (ناظم الاطباء). || پرهیز. احتماء. (یادداشت بخط مؤلف ).- خودداری از طعام ؛ پرهیز از غذا. پرهیز از طعام . امسا...
-
ملابس
لغتنامه دهخدا
ملابس . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) آنکه مخالطه می کند در صحبت کسی . (ناظم الاطباء). || همراه . قرین . ملازم : شک نیست که شیر به شعار دین و تحنف و قناعت و تعفف که ملابس آن است بر همه ٔ ملوک سباع فضیلت شایع دارد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 223). || کوشش کننده و ر...
-
عفاف
لغتنامه دهخدا
عفاف . [ ع َ ] (ع اِمص ) پارسائی و پرهیزگاری . (غیاث اللغات ). نهفتگی . (دهار). پاکدامنی . خویشتن داری . عفت . تعفف : ز مجد گوید چون عابد از عفاف سخن ز ظلم جوید چون عاشق از فراق فرار. ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).رفیق خویش صلاح و عفاف را ساختم...
-
ناطق
لغتنامه دهخدا
ناطق . [ طِ ] (اِخ ) محمد شفیع (میر سید...) اصلا از سادات اصفهان است و در ولایت دکن (هندوستان ) تولد یافته وبا شیخ محمدعلی حزین در شاه جهان آباد معاشرت داشته وبه روایت سیدعبداﷲ شوشتری «در کمال سلامت نفس و استغنای طبع و تعفف و قناعت به تحصیل مشغول و ا...
-
تعبد
لغتنامه دهخدا
تعبد. [ ت َ ع َب ْ ب ُ ] (ع مص ) عبادت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بندگی کردن . (دهار). پرستش کردن خدای را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بندگی کردن و عبادت کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پرستیدن و یگانه شدن در عبادت . (از اقرب الموارد) : آنجا ش...
-
عفت
لغتنامه دهخدا
عفت . [ ع ِف ْ ف َ ] (ع اِمص ) عفة. نهفتگی و پاکدامنی . (مهذب الاسماء). پرهیزگاری و پارسائی . و احتراز از محرمات خصوصاً از شهوات حرام . (از غیاث اللغات ). یکی از فضایل اربعه نزد قدما (حکمت ، شجاعت ، عفت ، عدالت ). هیئتی که مر نیروی شهوت راست و واسطه ...
-
پارسائی
لغتنامه دهخدا
پارسائی . (حامص ) پرهیز از گناه با طاعت با عبادت با قناعت . وَرَع . حصانت . حصن . (دهار). پرهیزکاری . پاکدامنی . زُهد. زَهادت . دیانت . (دهار). پاکی . عفت . عفاف . تعفّف . مقابل ناپارسائی : نباید که باشی فراوان سخن بروی کسان پارسائی مکن . فردوسی .شگف...
-
کف
لغتنامه دهخدا
کف . [ ک َف ف ] (ع مص ) بازایستادن و برگردیدن . (منتهی الارب ). بازایستادن . (ترجمان القران ) (تاج المصادر بیهقی ). واایستادن . (مصادر زوزنی ). بازداشته شدن . منصرف گشتن . (از ناظم الاطباء). اندفاع . انصراف . امتناع . (از اقرب الموارد). || بازایستانی...