کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعطیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعطیل
لغتنامه دهخدا
تعطیل . [ ت َ ] (ع مص ) فروگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خالی کردن و ضایع و مهمل گذاشتن چیزی راو منه : و اذا العشار عطلت . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترک کردن چیزی را و خالی و ضایع گذاشتن...
-
واژههای مشابه
-
اهل تعطیل
لغتنامه دهخدا
اهل تعطیل . [ اَ ل ِ ت َ ] (اِخ ) دهریان . آن مردم که گویند عالم قدیم است و او را صانع نیست بل صانع موالید افلاک و انجم است که همیشه بوده است و همیشه باشد. مقابل خداپرستان . و رجوع به جامعالحکمتین ص 31 شود.
-
جستوجو در متن
-
ناکارگی
لغتنامه دهخدا
ناکارگی .[ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) بیکاری . تعطیل . || بی حاصلی . نابکاری . بیفایدگی . (از ناظم الاطباء).
-
کار خوابیدن
لغتنامه دهخدا
کار خوابیدن . [ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تعطیل شدن کار. بی رونق بودن کار. کسادی بازار. خوابیدن کار: کار خوابیده است . بازار خوابیده است .
-
موقوفی
لغتنامه دهخدا
موقوفی . [ م َ / مُو ] (حامص ) ترک و توقیف و تعطیل . (ناظم الاطباء). || (ص نسبی ) منسوب به موقوفه : ملک موقوفی ؛ غیرمنقولی که عین آن حبس و ثمره ٔ آن تسبیل شده باشد.
-
ماشین خانه
لغتنامه دهخدا
ماشین خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی که ماشین و دستگاه مولد را در آن قراردهند. || جایی که گاه تعطیل شب ، واگنها را در آنجا جای دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
وقفة
لغتنامه دهخدا
وقفة. [ وَ ف َ ] (ع اِ) پی که بر کمان پیچند. || پی بالای گرده ٔ علیا. هما وقفتان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || ایست . درنگ . مکث . توقف : چه یوسف شربتی در دلو خورده چه یونس وقفه ای در حوت کرده . نظامی . || ریب و شک . (اقرب الموارد). ...
-
نوبت کار
لغتنامه دهخدا
نوبت کار. [ ن َ / نُو ب َ ] (ص مرکب ) در اصطلاح کارخانه ها، کارگری که پس از چند ساعت کار، چند ساعت تعطیل دارد و ازاین رو کار او گاهی به اول روز و گاهی از نیمه به بعد و گاهی اول شب و گاهی از نیمه به بعد است . (یادداشت مؤلف ).
-
شنبهی کردن
لغتنامه دهخدا
شنبهی کردن . [ شَم ْ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عید گرفتن جهودان به شنبه . اِسبات . شنباذ. تشنبذ. (یادداشت مؤلف ). در روز شنبه درآمدن و به اعمال آن عمل کردن و تعطیل کردن در کارها. (ناظم الاطباء).
-
حدیقه
لغتنامه دهخدا
حدیقه . [ ح َ ق َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش شمیران شهرستان تهران در نه هزارگزی کنار راه شوسه ٔ قلهک به لشکرک . دارای 20 تن سکنه . روزهای تعطیل تابستان عده ٔ زیادی برای هواخوری به این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
دست کشیده
لغتنامه دهخدا
دست کشیده . [ دَ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) لمس شده . مالیده شده به دست . || ادعاشده و درخواست شده . || تصرف شده و گرفته شده . (ناظم الاطباء). || تعطیل کرده و از کار بازایستاده . || ترک کرده . رهاکرده . اعراض کرده . و رجوع به دست کشیدن شود.
-
برچیدگی
لغتنامه دهخدا
برچیدگی . [ ب َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حاصل مصدر است از برچیدن . حالت و وضع برچیده چنانکه انحلال یک مؤسسه و تعطیل یک بنگاه . (از فرهنگ فارسی معین ). انحلال در اصطلاح تجارت . رجوع به برچیدن شود.
-
تیماو
لغتنامه دهخدا
تیماو.(اِ) بلادت باشد و آن تعطیل قوت نفس ناطقه است بی آنکه تقصیری در خلقت آن شده باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). در برهان آمده در فرهنگها نیافتم . (انجمن آرا) (آنندراج ). بلادت و کندی ذهن . (ناظم الاطباء).