کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعزیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعزیب
لغتنامه دهخدا
تعزیب . [ ت َ ] (ع مص ) دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دراز شدن غیبت کسی . (از اقرب الموارد). || دور بردن به چرا. (تاج المصادر بیهقی ). بسوی چراگاه دور بردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سستی...
-
واژههای همآوا
-
تعذیب
لغتنامه دهخدا
تعذیب . [ ت َ ] (ع مص ) عذاب دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). در شکنجه کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به رنج افکندن . (از اقرب الموارد). شکنجه کردن .(آنندراج ). شکنجه و عذاب و عقوبت و آزار. (ناظم الاطباء) : طوطی...
-
تعظیب
لغتنامه دهخدا
تعظیب . [ ت َ ] (ع مص ) در تأخیر انداختن کاری را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). تسویف . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
دور نمودن
لغتنامه دهخدا
دور نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) دور کردن . (یادداشت مؤلف ). عنش . تعزیب . دحور. دحر. عذم . (منتهی الارب ). رجوع به دور کردن شود.
-
ذات انمار
لغتنامه دهخدا
ذات انمار. [ ت ُ اَ ] (اِخ ) در مجمل التواریخ والقصص چ بهار ص 177 آمده است : الأیهم بن جبلة، بیست و هفت سال و دو ماه پادشاه بود و خداوند تدمر و قصر برکة و ذات انمار بود و غزا کرد به بنی الفین بر خبر و غایله [ آمد و نابغه ] اندر آن گوید:ضلت حلومهم عن...
-
چهارشاخ
لغتنامه دهخدا
چهارشاخ . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) ابزاری چوبی که دسته ٔ آن به دسته ٔ بیل و پارو ماند وبه یکسر آن چهار شاخه ٔ نوک تیز که اندکی خمیدگی دارند وصل شده است . و روی هم رفته به پنجه ٔ انسان و چنگال غذاخوری بی شباهت نیست و گاهی نیز ممکن است پنج شاخه و بیشتر...
-
دور کردن
لغتنامه دهخدا
دور کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن و اخراج کردن . (ناظم الاطباء). طرد کردن . طرد. دور ساختن . بفاصله گرفتن واداشتن . ابعاد. (یادداشت مؤلف ). اجناب . ادحاق . (تاج المصادر بیهقی ). ازدیال . تزویل . ازالة. (منتهی الارب ). ازالة. (دهار). ازاحة. (دها...
-
دور شدن
لغتنامه دهخدا
دورشدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فاصله دار شدن چیز. (ناظم الاطباء). فاصله گرفتن . نأث . منأث . مماتنة. تنطنط. سنج . زوال . زوح . سلخ . سحن . سحر. شط. شطوط. شطف . شطوف . شحط. شحوط. مشحط. طلب . عزلة. اجلاء. انجلاء. تجلی . مهایطة. هیاط. اتنان . ازولال ....