کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعزية پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تعزیه
لغتنامه دهخدا
تعزیه . [ ت َ ی َ ] (اِ) تعزیت . تعزیة. سوگواری . عزاداری : امیرعضدالدوله در... وفات یافت ... و امیرالمؤمنین ... در حراقه بر روی دجله به تعزیه ٔ او تجشم فرمود و عامه ٔ اهل بغداد نظاره ٔ آن مجمعو محفل بودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول تهران صص 310 - ...
-
تعزیة
لغتنامه دهخدا
تعزیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) تعزیت . رجوع به همین کلمه شود.
-
تعزیه خوان
لغتنامه دهخدا
تعزیه خوان . [ ت َ ی َ / ی ِخوا / خا ] (نف مرکب ) هر یک از عده ای که بعض مصائب اهل البیت علیهم السلام را مصور کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خواننده ٔ تعزیه . و رجوع به تعزیه شود.
-
تعزیه دار
لغتنامه دهخدا
تعزیه دار. [ ت َ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) برپادارنده ٔ تعزیه و روضه خوان . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعزیه شود.
-
تعزیه داری
لغتنامه دهخدا
تعزیه داری . [ ت َ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) روضه خوانی . (ناظم الاطباء). عمل تعزیه دار. برساختن شبیه و نمایش بعض مصائب اهل البیت (ع ). و رجوع به تعزیه شود.
-
تعزیه گردان
لغتنامه دهخدا
تعزیه گردان . [ ت َ ی َ / ی ِ گ َ ] (نف مرکب ) آن که مجلس تعزیه را اداره کند. مانند رژیسور در تئاترها. (یادداشت مرحوم دهخدا). || در اصطلاح فارسی امروزی ، بشخصی اطلاق شود که درامور همگانی اعم از سیاسی و غیره حادثه آفرینی یا میدان داری کند و از آن حواد...
-
تعزیه گردانی
لغتنامه دهخدا
تعزیه گردانی . [ ت َ ی َ / ی ِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل تعزیه گردان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تعزیه گردان و تعزیه شود.
-
تعزیه گیر
لغتنامه دهخدا
تعزیه گیر. [ت َ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) تعزیه دار. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
تهنی
لغتنامه دهخدا
تهنی ٔ. [ ت َ ] (ع مص ) مبارکباد دادن کسی را. خلاف تعزیة. تهنیة. (منتهی الارب ). مبارکباد گفتن . خلاف تعزیة و لیهنک الامر گفتن کسی را. تهنئة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تهنیت شود.
-
قاتلان
لغتنامه دهخدا
قاتلان . [ ت ِ ] (اِ) ج ِ فارسی قاتل . کشندگان .- بر قاتلان گفتن ؛ کنایه از ختم شدن کار. بانجام رسیدن امر. و این مأخوذ است از عبارت «بر قاتلان ابی عبداﷲ لعنت » که در آخر تعزیه میگفتند، علامت اینکه تعزیه تمام شد.
-
یاس
لغتنامه دهخدا
یاس . (ترکی ، اِ) عزا. ماتم . تعزیه . سوک .- یاس گرفتن ؛ مجلس ختم منعقد ساختن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مغرا
لغتنامه دهخدا
مغرا. [ م ُ غ َرْ را ] (ع ص ) به سریش چسبانیده . (غیاث ). و رجوع به تعزیه شود. || شگفت و تعجب داشته شده . (غیاث ).
-
امام خوان
لغتنامه دهخدا
امام خوان . [ اِ خوا / خا ] (نف مرکب ) کسی که در تعزیه و شبیه خوانی نقش امام را ایفا میکند.
-
امام خوانی
لغتنامه دهخدا
امام خوانی . [ اِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) در تعزیه و شبیه خوانی در نقش امام بازی کردن . شغل امام خوان .