کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعرف
لغتنامه دهخدا
تعرف . [ ت َ ع َرْ رُ ] (ع مص ) معرفت جستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شناختن . (آنندراج ) : من که باشم با تعرفهای حق که برآرد نفس من اشکال و دق . (مثنوی ).|| پژوهیدن . (فرهنگ فارسی معین ). بازجست و تحقیق از کار کسی : رعایای خراسان قصه ها به درگ...
-
واژههای مشابه
-
خالف تعرف
لغتنامه دهخدا
خالف تعرف . [ ل ِ ت ُ رَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) مخالفت کن تا معروف شوی . رجوع به «خالف تشهر» شود.
-
واژههای همآوا
-
طارف
لغتنامه دهخدا
طارف . [ رِ ] (ع ص ) مال نو. مال تازه . مال بهتر. خلاف تالد. (آنندراج )(غیاث الغات ) (مهذب الاسماء). مال مستحدث . مال نو یافته را گویند. (برهان ) .
-
جستوجو در متن
-
قلعةالعروسین
لغتنامه دهخدا
قلعةالعروسین . [ ق َ ع َ تُل ْ ع َ ] (اِخ ) در ناحیه ٔ تعرف واقع است . رجوع به نخبةالدهر دمشقی ص 217 شود.
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ مستملی . او راست : شرح تعرف لمذهب التصوف .
-
جد
لغتنامه دهخدا
جد. [ ج ُدد ] (اِخ ) نام آبی است در جزیرة : اء تعرف من اسماء بالجد ردّهامحیلاً و نؤیاً حارساً قدتهدّما.أخطل (از معجم البلدان ).
-
بیدخ
لغتنامه دهخدا
بیدخ . [ ب َ دَ ] (اِخ ) بدون الف و لام ، نام زنی است . (از لسان العرب ):هل تعرف الدار لاَّل بیدخاجرت علیها الریح ذیلاً انبخا.(لسان العرب ).
-
خالف تشهر
لغتنامه دهخدا
خالف تشهر. [ل ِ ت ُ هََ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) نظیر خالف تذکر. (امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 711). مخالفت کن تا مشهور شوی . رجوع به «خالف تعرف » شود.
-
ابوالاهوال
لغتنامه دهخدا
ابوالاهوال . [ اَ بُل ْ اَهَْ ] (اِخ ) ابوالهول : و علی مقربة من هذه الاهرام ...صورة غریبة من حجر... علی صفة آدمی هائل المنظر، وجهه الی الاهرام ...تعرف بابی الاهوال . (رحله ٔ ابن جبیر). و رجوع به ابوالهول شود.
-
علی منوفی
لغتنامه دهخدا
علی منوفی . [ ع َ ی ِ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن احمدبن عبدالقادربن عثمان منوفی جنوفی . در سال 823هَ . ق . در جنوف متولد شد و در 889 هَ . ق . درگذشت .او راست : 1- تلخیص بدایةالهدایه ٔ غزالی . 2- تلخیص شرح تعرف علاء قونوی ، در تصوف . (از معجم المو...
-
بش
لغتنامه دهخدا
بش . [ ب َ ] (ع حرف استفهام ) در تداول عوام اعراب شمال آفریقا بمعنی چگونه و چه چیز: بش تدعا؛ بای شی ٔ تدعا؟ و بش تعرف ؛ نام شما چیست ؟ (از دزی ج 1 ص 87). این کلمه را اعراب عوام عراق بکسر باء تلفظ کنند. مخفف بأی ّ شی ٔ است و در عراق بَیْش ّ تلفظ میگر...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن حوطب اللیثی . او بروز صفین ، آنگاه که علی علیه السلام بر منبر بود، برخاست و گفت : گمان بری که ما طلحه و زبیر را گمراه دانیم ؟ علی (ع ) گفت یا حار، انه ملبوس علیک ، ان الحق لایعرف بالرجال ، فاعرف الحق فالحق تعرف اهله . رجوع به...