کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعدی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعدی کردن
لغتنامه دهخدا
تعدی کردن . [ ت َ ع َدْ دی ک َ دَ ] (مص مرکب ) ستم کردن . ستمگری . ظلم کردن . زورآوری و سختگیری کردن . درازدستی کردن : در منازعتی که میرفت میان بختیار و عضدالدوله ، بی ادبیها و تعدی ها و تهورها کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 191). خداوند آنچه بایست فرمود...
-
جستوجو در متن
-
ظلم کردن
لغتنامه دهخدا
ظلم کردن . [ ظُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعدی . ایذاء. ستم کردن . اعتساف . محروم از حق خود کردن .
-
تحکم کردن
لغتنامه دهخدا
تحکم کردن . [ ت َ ح َک ْ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حکم کردن . فرمان دادن . تعدی کردن . فرمانروایی کردن به زور. رجوع به تحکم شود.
-
اشتلم کردن
لغتنامه دهخدا
اشتلم کردن . [ اُ ت ُ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ظلم و تعدی کردن و داد و بیداد کردن و بتندی و زور چیزی گرفتن . و رجوع به اشتلم شود.
-
دست اندازی
لغتنامه دهخدا
دست اندازی . [ دَ اَ ] (حامص مرکب ) تجاوز. غارت . تاراج . تطاول . تصرف بیجا. تعدی . تجاوز به مال و جان کسی . دست درازی .- دست اندازی کردن ؛ تجاوز کردن . تعدی کردن .
-
قهر کردن
لغتنامه دهخدا
قهر کردن . [ ق َک َ دَ ] (مص مرکب ) خشم کردن . || تغیر نمودن . (ناظم الاطباء). || در تداول فارسی ، قهر کردن با کسی یا از کسی ؛ از تکلم با او یا دیدار اوکراهت داشتن . ضد آشتی کردن . || غلبه کردن و ظفر یافتن . چیره شدن . || تعدی و ظلم و جور کردن . || م...
-
غرض کردن
لغتنامه دهخدا
غرض کردن . [ غ َ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قصد کردن . || آزردن . ظلم و تعدی کردن . ضدیت کردن . حسد بردن . کینه ورزیدن . شعبده به کار بردن برای خرابی دیگری . (ناظم الاطباء). رجوع به غرض شود.
-
تجاوز کردن
لغتنامه دهخدا
تجاوز کردن . [ ت َ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب )درگذشتن و از حد خود درگذشتن . (ناظم الاطباء). || تعدی کردن . بگذشتن . پای بیرون نهادن از... بهمه ٔ معانی رجوع به تجاوز و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
زرر
لغتنامه دهخدا
زرر. [ زَ رَ ] (ع مص ) ستم کردن . افزونی جستن بر کسی . والفعل من سمع، یقال : زرر فلان ؛ اذا تعدی علی خصمه . (منتهی الارب ). ستم کردن و افزونی جستن بر کسی و تعدی نمودن برکسی . (ناظم الاطباء). || عاقل شدن بعد گولی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع ...
-
حرام
لغتنامه دهخدا
حرام . [ ح َ ] (ع مص ) منع کردن . (غیاث اللغات ). حظر. ممنوع کردن چیزی را. اِحْماء. حرمت . || ناروا شدن . (زوزنی ). ناروا گردیدن . در حال تعدی با کردن و فرمودن و گردانیدن ، و در لزوم با شدن و گردیدن صرف شود.
-
مهاجرت
لغتنامه دهخدا
مهاجرت . [ م ُ ج َ / ج ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) ترک کردن دوستان و خویشان و خارج شدن از نزد ایشان یا فرار از ولایتی به ولایت دیگر از ظلم و تعدی . (ناظم الاطباء). بریدن از جایی به دوستی جایی دیگر. (یادداشت مؤلف ). ترک دیار گفتن و در مکان دیگر اقامت کردن ...
-
دست برگشودن
لغتنامه دهخدا
دست برگشودن .[ دَ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) دست برگشادن . گشودن دستها. || آزاد گذاشتن دستها. || تعدی کردن . تجاوز آغازیدن . رجوع به دست برگشادن شود.
-
تهور کردن
لغتنامه دهخدا
تهور کردن . [ ت َ هََ وْ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بی باکی کردن و خود را در مهلکه انداختن و رشادت نمودن . (ناظم الاطباء) : بلی گفت دزدان تهور کنندبه بازوی مردم شکم پر کنند. سعدی (بوستان ).مقابلت نکند با حجر، به پیشانی مگر کسی که تهور کند به نادانی . سعد...
-
بیدادی کردن
لغتنامه دهخدا
بیدادی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ظلم و تعدی کردن . بی انصافی و بی عدالتی نمودن : چو ملک به وی رسید... بکشت و ستم و بیدادی کرد و عجب و کبر و بر اهل علم استخفاف کرد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).زلف پرچینش بسی فتنه و بیدادی کردچون خط آرد کم از آن زلف پر از...