کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعجیل ریتمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تعجیل دادن
لغتنامه دهخدا
تعجیل دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) شتاب فرمودن . برانگیختن به شتاب و پیشی گرفتن : خجلت حلم تو داده است زمین را تسکین غیرت حکم تو داده است زمان را تعجیل . انوری (بهار عجم ) (آنندراج ).و رجوع به تعجیل و ترکیبهای آن شود.
-
تعجیل فرمودن
لغتنامه دهخدا
تعجیل فرمودن . [ ت َ ف َ دَ ] (مص مرکب ) تعجیل کردن : هرکه بر درگاه پادشاهان بی جریمه جفا دیده باشد... پادشاه را تعجیل نشایست فرمود در فرستادن او بجانب خصم . (کلیله و دمنه ). و رجوع به تعجیل و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تعجیل کردن
لغتنامه دهخدا
تعجیل کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شتاب کردن و چالاکی و جلدی کردن . (ناظم الاطباء). عجله کردن . تعجیل فرمودن : بر وی نتوان کردن تعجیل به به کردن تعجیل به طب اندر باشد ز سبکساری . منوچهری .بسیار کالا و قماش آوردند و گفتند طغرل نیک تعجیل کرد. (تاری...