کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعجل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعجل
لغتنامه دهخدا
تعجل . [ ت َ ع َج ْ ج ُ ] (ع مص ) برانگیختن و شتافتن فرمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بشتافتن . (تاج المصادر بیهقی ). شتافتن و شتابی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پینو را بغلظ کف دست دراز ...
-
جستوجو در متن
-
متعجل
لغتنامه دهخدا
متعجل . [ م ُ ت َ ع َج ْ ج ِ ] (ع ص ) شتابی نماینده و زود گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زود شتاب و کسی که زودی می کند و شتاب مینماید. (ناظم الاطباء). || کسی که شیراعجالة می آورد. (ناظم الاطباء). اعجالةآرنده . (از منتهی الار...
-
بشتافتن
لغتنامه دهخدا
بشتافتن . [ ب ِ ت َ ] (مص ) شتافتن . عجله کردن . تعجل . (تاج المصادر بیهقی ). تسرع . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تمطر. اهراع . (تاج المصادر بیهقی ). سرعت نمودن . عصف . عصوف . (منتهی الارب ): استعجال ؛ بشتافتن خواستن . (از تاج المصادر بیهقی ) : که ...
-
دبز
لغتنامه دهخدا
دبز. [ دَ ] (اِ) کلفتی . ستبری . هنگفتی . غلظت . گندگی .این کلمه ٔ فارسی ظاهراً از فرهنگهای معمولی فوت شده است . صاحب منتهی الارب به اماراتی که در دست است لغت نامه های مترجم بسیاری از عربی به فارسی و از فارسی به عربی داشته است و این کلمه را در موارد ...
-
معدودات
لغتنامه دهخدا
معدودات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ معدودة. رجوع به معدود و معدودة شود.- ایام معدودات ؛ روزهای اندک و قابل شمارش : ایاماً معدودات فمن کان منکم مریضاً او علی سفر فعدة من ایام اخر. (قرآن 184/2). ذلک بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاماً معدودات و غرهم فی...
-
نض
لغتنامه دهخدا
نض . [ ن َض ض ] (ع ص ، اِ) کار ناپسندیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). امر مکروه . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). || آب اندک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رجل نض اللحم ؛ قلیله ، کم گوشت . (المنجد) (از متن...
-
لیلی بن نعمان
لغتنامه دهخدا
لیلی بن نعمان . [ ل َ لَب ْ ن ِ ن ُ ] (اِخ ) نام یکی از سرداران ایران به عهد دعاة طبرستان (علویان ). وی در خدمت حسن بن قاسم داعی صغیر بود و به سال 308 هَ . ق . پس از فتح نیشابور در طوس به دست سپهسالار سامانی به قتل رسید. لیلی بن نعمان یکی از سران سپا...
-
یأجوج و مأجوج
لغتنامه دهخدا
یأجوج و مأجوج . [ ی َءْ ج ُ م َءْ ] (اِخ ) نوعی از خلقند، کسائی مهموز نمی داند هردو را الف زاید می گوید مشتق از یجج و مجج و در قرأت رؤبة آجوج به مد همزه و مأجوج به سکون همزه آمده و ابومعاذ مأجوج را یمجوج گفته ... (آنندراج ). دو قبیله اند از خلق...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن ثوابةبن خالد الکاتب . مکنی به ابوالعباس . محمدبن اسحاق الندیم گوید: او احمدبن محمدبن ثوابةبن یونس ابوالعباس کاتب است . این خاندان اصلا ترسا بودند و گویند یونس معروف بلبابه بود و شغل حجامی داشت و بعضی گفته اند مادر ای...