کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعبیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعبیر
لغتنامه دهخدا
تعبیر. [ ت َ ] (ع مص ) بیان کردن خواب را و آگاه کردن از انجام کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیان کردن وبیان نمودن معنی خواب و به لفظ کردن و نهادن و راندن و رفتن و زدن مستعمل . (غیاث اللغات ). بیان خواب کردن و خبر دادن از مراد ...
-
واژههای مشابه
-
تعبیر رفتن
لغتنامه دهخدا
تعبیر رفتن . [ ت َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) تعبیر شدن : دیدم بخواب خوش که بدستم پیاله بودتعبیر رفت و کار به دولت حواله بود.حافظ.
-
تعبیر زدن
لغتنامه دهخدا
تعبیر زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تعبیر کردن : تعبیر خواب بر که زنم هر شبی ز توخوابی دروغ راست کنم بهر جان خویش .امیرخسرو (از آنندراج ).
-
تعبیر کردن
لغتنامه دهخدا
تعبیر کردن . [ ت َ ک َدَ ] (مص مرکب ) بیان کردن به عبارت دیگر که واضح تر باشد. (از ناظم الاطباء). تأویل و تفسیر و شرح و بیان . || بیان کردن خواب . تفسیر کردن خواب . شرح رؤیا و خواب و خبر دادن از مراد آن : خیال دولت تو هرکه بیند اندر خواب معبرش همه ...
-
خوش تعبیر
لغتنامه دهخدا
خوش تعبیر. [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ] (ص مرکب ) آنکه مسائل و مطالب را صحیح تعبیر کند. آنکه مشکلات را صحیح بگشاید. آنکه تعبیر نکو دارد. || خوش فال . آنکه پیش بینی خوب کند. باشگون .
-
جستوجو در متن
-
تعابیر
لغتنامه دهخدا
تعابیر. [ ت َ ] (ع اِ) در تداول فارسی ، ج ِ تعبیر. و رجوع به تعبیر شود.
-
تعبیرگو
لغتنامه دهخدا
تعبیرگو. [ ت َ ] (نف مرکب ) معبر. (آنندراج ).معبر و آنکه تعبیر خواب بیان کند. گزارشگر و گزارش کن . (ناظم الاطباء). خوابگزار. و رجوع به تعبیر شود.
-
تعبیرنامه
لغتنامه دهخدا
تعبیرنامه . [ ت َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) کتابی که در آن تعبیر خوابها را نوشته اند. || گزارش نامه و گزارنامه . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعبیر شود.
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن اشعث . او راست : کتاب تعبیر.
-
اعبر
لغتنامه دهخدا
اعبر. [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) عالم تر به تعبیر رؤیا. (یادداشت مؤلف ). آن که به تعبیر خواب داناتر باشد: قال محمدبن سیرین : «کان ابوبکراعبر هذه الامة بعدالنبی (ص )». (تاریخ الخلفا ص 30).
-
گژاره
لغتنامه دهخدا
گژاره . [ گ ُ رَ / رِ ] (اِ) بمعنی گزاره که تعبیر و تفسیر خواب باشد. (آنندراج ).
-
عبارت کردن
لغتنامه دهخدا
عبارت کردن . [ ع ِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعبیر کردن . || کنایه از سخن گفتن به کنایت است . (آنندراج ).
-
جین
لغتنامه دهخدا
جین . (اِ) بر وزن کین ، صفات زشت را گویند وصوفیه تعبیر از آن بنفس کنند. (برهان ) (آنندراج ).