کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعادل عرضه و تقاضا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عرضة
لغتنامه دهخدا
عرضة. [ ع َ ض َ ] (ع مص ) یک بار ظاهر کردن چیزی را بر کسی . || آشکار کردن و عرض نمودن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). آشکار ساختن . نشان دادن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) نمایش . ارائه . اظهار. (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). || هدیه . || بیان ...
-
تقاضائی
لغتنامه دهخدا
تقاضائی . [ ت َ ] (ص نسبی ) درخواستی و ابرامی و تأکیدی و احتیاجی . (ناظم الاطباء). درخور تقاضا. قابل تقاضا.
-
تقاضا
لغتنامه دهخدا
تقاضا. [ ت َ ] (ع مص ) در فارسی بجای تقاضی استعمال شده است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). درخواست و طلب و خواهش و مطالبه . (ناظم الاطباء). خواهش و با لفظ کردن و داشتن و آمدن مستعمل . (آنندراج ) : گویی از دو لب من ، بوسه تقاضا چه کنی وامخواهی نبود، کو ب...
-
تقاضا داشتن
لغتنامه دهخدا
تقاضا داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) میل داشتن . خواهان بودن . طلب کردن : مقصد ناله ٔ دل از من مدهوش مپرس شوق مست است ندانم چه تقاضا دارد. میرزا بیدل (از آنندراج ).رجوع به تقاضا و دیگر ترکیب های آن شود.
-
تقاضا آمدن
لغتنامه دهخدا
تقاضا آمدن . [ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب ) تقاضا برآمدن . میل کردن . خواهان شدن : چو کار از پای بوسی برتر آمدتقاضای دهان بوسی برآمد. نظامی .تقاضای آن شوی چون آیدش که از سنگ وآهن برون آیدش . نظامی .رجوع به تقاضا و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
وژول
لغتنامه دهخدا
وژول . [ وُ ] (اِ) طعم و مزه ٔ شور و شوربا. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بجول و استخوان شتالنگ . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).کعب [ در زبان عربی ] . (برهان ). بچول . (انجمن آرا).بژول . || شور و غوغا. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)...
-
عرضه کردن
لغتنامه دهخدا
عرضه کردن . [ع َ ض َ / ض ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ارائه دادن . نشان دادن . نمودن . در معرض نظر قرار دادن . (از فرهنگ فارسی معین ). عرض کردن . پیش داشتن . پیش نهادن . پیشنهاد کردن . فراپیش داشتن . به معرض درآوردن . عَرض : کی بر او زر و سیم عرضه کنم خویشت...
-
عرضه دادن
لغتنامه دهخدا
عرضه دادن . [ ع َ ض َ / ض ِ دَ ] (مص مرکب ) به معرض گذاشتن . ارائه دادن . عرض کردن . عرضه کردن : گنجها بر دل خاقانی اگر عرضه دهندنه فلک ده یک آن چیز بود کو بدهد. خاقانی .هر روز مهر پیلبانان جمله پیلان بر وی عرضه دادی . (سندبادنامه ص 56).خلق جزای هر ع...
-
تقاضا کردن
لغتنامه دهخدا
تقاضا کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خواستن و خواهش نمودن . (ناظم الاطباء). مطالبه : حاجت شود روا چو تقاضا کند کرم رحمت روان شودچو اجابت شود دعا. خاقانی .روزی که بر صحرا مجتمع بودند ناصرالدین او را تقاضای سخت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).ابریق گر آب...
-
عرضه داشتن
لغتنامه دهخدا
عرضه داشتن . [ ع ُ ض َ / ض ِ ت َ ] (مص مرکب ) لیاقت داشتن و سزاوار بودن . (ناظم الاطباء). لیاقت داشتن . قابلیت داشتن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
اوژول
لغتنامه دهخدا
اوژول . [ اَ ] (اِ) انگیز و تقاضا. || شتاب و تعجیل . (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ).
-
عرضه داشتن
لغتنامه دهخدا
عرضه داشتن . [ ع َ ض َ / ض ِ ت َ ] (مص مرکب ) اظهار کردن و بیان کردن ، از طرف کوچکتر به بزرگتر. (فرهنگ فارسی معین ) : صورت حال عرضه داشت . (مجالس سعدی ).حسب حالم سخنی بس خوش و موجز یاد است عرضه دارم اگرم رخصت اطناب دهی .ابن یمین .آن قصه غلبه ٔ گرگ را...
-
بی عرضه
لغتنامه دهخدا
بی عرضه . [ ع ُ ض َ / ض ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + عرضه ) (در تداول عوام و ظاهراً بغلط) (یادداشت مؤلف )، کسی که دارای بزرگی و بزرگ منشی نباشد. آدم بی مصرف بیکاره .آدم بی وجود که از وی کاری ساخته نباشد. بی تشخص . زبون . فرومایه . مقابل باعرضه . (از ناظم...
-
چلفتی
لغتنامه دهخدا
چلفتی . [ چ ُ ل ُ ] (ص ) در تداول عامه ، چون به دنبال دست و پاآید (دست و پا چلفتی ) معنی بی عرضه و نالایق و بی دست و پا دهد، چنانکه گویند: فلان کس دست و پا چلفتی است ، یعنی عرضه و لیاقت انجام کاری را ندارد.
-
عرضه داشت
لغتنامه دهخدا
عرضه داشت . [ ع َ ض َ / ض ِ ] (اِ مرکب ) تظلم و دادخواست از روی عجز و فروتنی . (ناظم الاطباء) : چون بدانجا رسید عرضه داشتی ارسال نمود. (حبیب السیر چ طهران ج 3 ص 179).