کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تظاهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تظاهر
لغتنامه دهخدا
تظاهر. [ ت َ هَُ ] (ع مص ) هم پشت شدن . (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یارمند شدن با هم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یکدیگر را یاری نمودن . مددگاری و با هم پشت دادگی . (ناظم الاطباء). باهم پشتی دادن و مددگاری کردن . (غیاث الل...
-
واژههای مشابه
-
تظاهر نمودن
لغتنامه دهخدا
تظاهر نمودن . [ ت َ هَُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) هم پشتی کردن . یاری نمودن . مددکاری نمودن : ابوعلی همچنان به شعار دعوت نوح تظاهر می نمود و در ولایات خویش خطبه و سکه بنام او می کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول تهران ص 112). مشایخ بخارا بر عقب ا...
-
جستوجو در متن
-
چشم دیدی
لغتنامه دهخدا
چشم دیدی . [ چ َ /چ ِ ] (حامص مرکب ) ریاء. ظاهرسازی . تدلیس و تظاهر.
-
تجاهر
لغتنامه دهخدا
تجاهر. [ ت َ هَُ ] (ع مص ) تظاهر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). خود را به چیزی آشکار کردن . (فرهنگ نظام ): تجاهر بفسق ؛ تظاهر بدان . || ظاهر و آشکار شدن در محضر عام . (ناظم الاطباء).
-
عر و تیز
لغتنامه دهخدا
عر و تیز. [ ع َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) هارت و پورت . اشتلم . داد و فریاد به تظاهر. عر و بوق .
-
نمایش دادن
لغتنامه دهخدا
نمایش دادن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی ِ دَ ] (مص مرکب ) نشان دادن .در انظار گذاشتن . به چشم مردم کشیدن . تظاهر کردن .
-
ابن اخی شاکر
لغتنامه دهخدا
ابن اخی شاکر. [اِ ن ُ اَ ک ِ ] (اِخ ) یکی از رؤسای متکلمین زندقه (مانویه ) که به اسلام تظاهر می کرده است . (ابن الندیم ).
-
ابن طالوت
لغتنامه دهخدا
ابن طالوت . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) یکی از رؤسای متکلمین زندقه (مانویّه ) که به اسلام تظاهر میکرده . (ابن الندیم ).
-
ابن الاعدی الحریزی
لغتنامه دهخدا
ابن الاعدی الحریزی . [اِ نُل ْ ؟ ] (اِخ ) یکی از رؤسای متکلمین زنادقه (مانویین ) که به اسلام تظاهر میکرده است . (ابن الندیم ).
-
جیهانی
لغتنامه دهخدا
جیهانی . [ ج َ ] (اِخ ) محمدبن احمد. از رؤسای متکلمین زنادقه (مانویه ) بود و تظاهر بمسلمانی میکرد. (ابن الندیم ).
-
قباسوخته
لغتنامه دهخدا
قباسوخته . [ ق َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از کسی که غم و اندوه خود را پنهان دارد و بخوشی و مسرت تظاهر نماید: خنده ٔ قباسوخته ها.
-
فضل فروش
لغتنامه دهخدا
فضل فروش . [ ف َ ف ُ ] (نف مرکب ) آنکه تظاهر به فضل و دانش کند. که هرچه میداند به دیگران بنماید. رجوع به فضل فروشی شود.
-
ناآگاهی نمودن
لغتنامه دهخدا
ناآگاهی نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تغافل . (دهار). خود را به بیخبری زدن . تجاهل . به بی خبری تظاهر کردن .