کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تظار اشد من الموت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
الانتظار اشد من الموت
لغتنامه دهخدا
الانتظار اشد من الموت . [ اَ اِ ت ِ رُ اَ ش َدْ دُ م ِ نَل ْ م َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) [ رنج ] بیوسیدن سخت تر از مرگ است . این جمله را در موردی گویند که کسی انتظار کسی یا خبری را برد.
-
افلات
لغتنامه دهخدا
افلات . [اِ ] (ع مص ) فوت شدن چیزی . || گذاشتن . || فوت کردن . لازم و متعدی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بجستن و بجهانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). برستن و برهانیدن . (المصادرزوزنی ). جستن . انفلات . (یادداشت مؤلف ) : فلایومن علی من ...
-
ذوعقب
لغتنامه دهخدا
ذوعقب . [ ع َ ] (ع ص مرکب ) فرس ذوعفو و عقب ، فعفوه اول عدوه و عقبه ان یعقب محضراً اشد من الاول .
-
لحظ
لغتنامه دهخدا
لحظ. [ ل َ ] (ع مص ) بدنبال چشم نگریستن بسوی چیزی ؛ وهو اشد التفاتاً من الشزر. (منتهی الارب ). به گوشه ٔ چشم نگریستن . (تاج المصادر). لحظان . (منتهی الارب ).
-
عفیرة
لغتنامه دهخدا
عفیرة.[ ع ُ ف َ رَ ] (اِخ ) دختر ولید بصری . از زنان عابد ونابینای بصره بود. وی همان است که در جواب کسی که گفته بود «مااشد العمی علی من کان بصیرا» چنین گفت «ان عمی القلب عن اﷲ اشد من عمی العین عن الدنیا...» (از اعلام النساء به نقل از المستظرف و نکت ا...
-
تصابب
لغتنامه دهخدا
تصابب . [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) باقی آب خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زیستن بقیه ٔ عمر : لقوم تصاببت المعیشة بعدهم اعز علی َّ من عفاء تغیرا.ای فقدهم اشد علی َّ من الشیب .(از اقرب الموارد).
-
ملک الموت
لغتنامه دهخدا
ملک الموت . [ م َ ل ِ کُل ْ م َ ] (اِخ ) فرشته ٔ مرگ . فرشته ٔ جان ستان . قابض ارواح . عزرائیل . ابویحیی : آگاه نه که امیر از دور ایستاده است و ملک الموت آمده به جان ستدن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 458). آنگه با ملک الموت در مناظره آمد. (کشف الاسرار ج 3...
-
حبسان
لغتنامه دهخدا
حبسان . [ ح ُ ] (اِخ ) آبی است در راه غربی حاج از کوفه . زنی از طائفه ٔ کنده ، در رثاء کسان خویش که بنوزمان در حبسان کشته بودند، گوید : سقی مستهل الغیث اجداث فتیةبحبسان َ و لینا نحورهم الدماصَلوا معمعان الحرب حتی تخرموامقاحیم اذهاب الکماة التقحماهوت ...
-
قسوة
لغتنامه دهخدا
قسوة. [ ق َس ْ وَ ] (ع مص ) سخت و درشت گردیدن : فهی کالحجارة او اشد قسوة و ان من الحجارة... (قرآن 74/2). || ناسره گشتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || تاریک شدن . (اقرب الموارد). رجوع به قسو و قساوة و قساءة شود.
-
احد
لغتنامه دهخدا
احد. [ اَ ح َدد ] (ع ن تف ) تندتر. تیزتر. اَذکر: خراسان که خلاصه ٔ بیضه ٔ دولت و نقاوه ٔ مملکت است ، بدو ارزانی داشت تا وقت نجوم محن و هجوم فتن یار احد و رکن اشد او باشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).- امثال : اَحَدﱡ من لیطة (پوست نی ).اَحَدﱡ من موسی .
-
امضی
لغتنامه دهخدا
امضی . [ اَ ضا ] (ع ن تف ) نافذتر و تیزتر و دقیق تر. (ناظم الاطباء). برنده تر. گذرنده تر : اسرع افضل السیوف ما کان امضی و انفذ. (طهارة الاعراق از یادداشت مؤلف ). ثم ولی المنذر... و کان اشد الناس شکیمة و امضاهم عزیمة. (عقدالفرید، جزء5 ص 258).- امثال ...
-
اصعب
لغتنامه دهخدا
اصعب . [ اَ ع َ ] (ع ن تف ) دشوارتر. (آنندراج ). مشکل تر و دشوارتر و سخت تر. (ناظم الاطباء). صعب تر. دشخوارتر. مقابل اسهل : یقولون ان الموت صعب علی الفتی مفارقةالاحباب واﷲ اصعب . ؟- امثال : اصعب من ردّالجموح . اصعب من ردالشخب فی الضرع . اصعب من قض...
-
مقلموت
لغتنامه دهخدا
مقلموت . [ م َ ق َ م َ ] (اِخ ) صورت تحریف شده ٔ ملک الموت . عزرائیل . فرشته ای که مأمور گرفتن جان از تن آدمی است : کای مقلموت من نه مَهْسَتیَم من یکی زال پیر محنتیم .سنائی (حدیقه چ مدرس رضوی ص 455).
-
تراک
لغتنامه دهخدا
تراک . [ ت َ ک ِ ] (ع اِ فعل ) اسم فعل است ، بمعنی بگذار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسم فعل است و معنی آن یعنی ترک کن ، چنانکه شاعر گوید : تراکها من ابل تراکهااماتری الموت لدی ادراکها.؟ (از اقرب الموارد).
-
رکانة
لغتنامه دهخدا
رکانة. [ رُ ن َ ] (اِخ ) ابن عبد یزیدبن هاشم بن مطلب صحابی است و به روز فتح مکه ایمان آورد و کان من اشد الناس و قدصارعه النبی (ص ). (منتهی الارب ). رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 24 و تاریخ گزیده چ لیدن ص 225 شود.