کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تطلع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تطلع
لغتنامه دهخدا
تطلع. [ ت َ طَل ْ ل ُ ] (ع مص ) چشم داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پیوسته در چیزی نگریستن و انتظار کردن . || واقف و آگاه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خرامیدن . (منتهی ...
-
واژههای همآوا
-
تتلع
لغتنامه دهخدا
تتلع. [ ت َ ت َل ْ ل ُ ] (ع مص ) گردن یازیدن از بهر برخاستن و در پیش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). تتالع فی مشیة اذا مد عنقه و رفع رأسه و کذلک تتلع. (تاج العروس ج 5 ص 299).
-
جستوجو در متن
-
متطلع
لغتنامه دهخدا
متطلع. [ م ُ ت َطَل ْ ل ِ ] (ع ص ) پیوسته در چیزی نگرنده و انتظارکننده . (آنندراج ). کسی که می نگرد و انتظار می کشد. (ناظم الاطباء). || آگاه شده و واقف گشته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : و بر کتاب دیوان محرران و شاگردان آن مت...
-
تنطف
لغتنامه دهخدا
تنطف . [ ت َ ن َطْ طُ ] (ع مص ) گوشواره در گوش نهادن . || آلوده شدن به عیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || انتظار کردن خبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).تطلع خبر. (اقرب الموارد). || پرهیز نمودن از چیزی . (...
-
خائنة
لغتنامه دهخدا
خائنة. [ ءِ ن َ ] (ع ص ) تأنیث خائن . || یقال رجل خائنة؛ یعنی مرد خیانت کننده و تا برای مبالغه است . (منتهی الارب ). || (اِمص ) خیانت : و لاتزال تطلع علی خائنة منهم . (قرآن 13/5)؛ و همیشه آگاه شوی بر خیانت ایشان .
-
وسمی
لغتنامه دهخدا
وسمی . [ وَ می ی ] (ع ص ، اِ) نخست باران . (مهذب الاسماء). باران نخستین ِ بهار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سمی به لأنه یسم الارض بالنبات . (منتهی الارب ). باران اولین ِ بهار. (غیاث اللغات ). || باران بزرگ قطره . (غیاث اللغات ازشرح نصا...
-
مؤصدة
لغتنامه دهخدا
مؤصدة. [ م ُءْ ص َ دَ ] (ع ص ) موصدة. سرپوشیده (سرپوچیده ). (از تفسیر ابوالفتوح رازی ج 10 ص 294) : والذین کفروا بآیاتنا هم اصحاب المشئمة،علیهم نار مؤصدة. (قرآن 19/90 و 20)؛ و آنان که کافر شدند به آیتهای ما ایشان یاران دست چپند بر ایشان آتش سرپوچیده...
-
موقدة
لغتنامه دهخدا
موقدة. [ ق َ دَ ] (ع ص ) موقده . نار موقدة؛ آتش افروخته شده . (ناظم الاطباء). آتش افروخته . (مهذب الاسماء). آتش فروزان . (یادداشت مؤلف ) : ویل لکل همزة لمزة. الذی جمع مالاً و عدده ... ناراﷲ الموقدة. التی تطلع علی الافئدة. (قرآن 1/104-7)؛ وای بر هر غ...
-
تشرف
لغتنامه دهخدا
تشرف . [ ت َ ش َرْ رُ ] (ع مص ) شرف جستن . (زوزنی ). بزرگ پنداشتن و بزرگ منش گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دارای شرف شدن خانه . || شرف یافتن کسی از غیر خود. (از اقرب الموارد). || شرف دانستن ، یقال : تشرف بکذا؛ ای عده شرفاً. (م...
-
ایهام
لغتنامه دهخدا
ایهام . (ع اِ) در علم بدیع چنانست که لفظی ذومعنیین بکار رود یکی قریب و یکی غریب تا خاطر سامع نخست به معنی قریب رود و مراد قایل معنی غریب باشد چنانکه عنصری گفته است در مدح سلطان محمود:تو آن شاهی که اندر شرق و در غرب جهود و گبر و ترسا و مسلمان همی گوین...
-
مطلع
لغتنامه دهخدا
مطلع. [ م َ ل َ / م َ ل ِ ] (ع اِ) جای برآمدن آفتاب و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). محل طلوع و جای برآمدن آفتاب و جز آن . (ناظم الاطباء). جای برآمدن خورشید و ستارگان . (از اقرب الموارد). جای برآمدن خورشید. ج ، مطالع. (مهذب الاسماء...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن محمد صینی حلبی صنوبری . از اشعار اوست در گل :زعم الورد أنه هو ابهی من جمیع الانوار و الریحان فأجابته أعین النرجس العقََس بذل من فوقها و هوان ایما أحسن التورد أم مقََلة ریم من فضة الاجفان ام فماذا یرجو بحمرته الخدْ-د اذ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبیدبن ناصح بن بلنجر نحوی دیلمی کوفی مکنی به أبوجعفر و معروف به ابوعصیدة. وی اصلاً از مردم دیلم است از موالی بنی هاشم ، او از واقدی واصمعی و ابوداود طیالسی و زیدبن هارون و جز آنان روایت کند و از او قاسم بن محمدبن بشار انب...