کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تضییع کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اتلاف
لغتنامه دهخدا
اتلاف . [ اِ ] (ع مص ) هلاک کردن .(تاج المصادر). نیست کردن . هلاک یافتن . (مؤید). نابود کردن . تلف کردن . افناء : او را بغرامت آن اتلاف و تضییع مؤاخذت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).- اتلاف کردن ؛ اسراف . تلف کردن .
-
اضاعت
لغتنامه دهخدا
اضاعت . [ اِ ع َ ] (ع مص ) ضایع کردن . (غیاث ) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 14) (آنندراج ). اضاعة. تضییع. و رجوع به اضاعة و اضاعه شود.
-
دردسر آوردن
لغتنامه دهخدا
دردسر آوردن . [ دَ دِ س َ وَ دَ ] (مص مرکب ) دردسر دادن . دچار زحمت کردن . مصدع شدن . تصدیع دادن . موجب تصدیع و تضییع وقت شدن : نباید که شما دو تن مجلس عالی را دردسر آرید. آنچه نبشتنی است ، سوی من فراختر می باید نبشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 271).
-
عقوق
لغتنامه دهخدا
عقوق . [ ع ُ ] (ع مص ) باردار گردیدن شتر ماده .عقاق . و رجوع به عقاق شود. || آزردن پدر را. (از منتهی الارب ). نافرمانی کردن کسی را که حق او بر تو واجب باشد. (المصادر زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). نافرمانبرداری کردن مادر و پدر را و کسی را که حق او ...
-
تذکر
لغتنامه دهخدا
تذکر. [ ت َ ذَک ْ ک ُ ] (ع مص )یاد کردن و با یاد آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از غیاث اللغات ). یاد کردن . (دهار). با یاد آوردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یاد آوردن و ذکر کردن . (آنندراج ) یاد کردن چیزی را. (منتهی الارب )(ناظم ال...
-
محظور
لغتنامه دهخدا
محظور. [ م َ ] (ع ص ) ممنوع . قدغن شده . حرام کرده شده . منعکرده شده . (غیاث ). قدغن . مانع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حرام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : تباه کردن صورتها و آفریده ها در شرع و در حکمت محظور است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 58). م...
-
ضایع
لغتنامه دهخدا
ضایع. [ ی ِ ] (ع ص ) تلف . تباه . (دهار) : ایزد امروز همه کار برای تو کندهمه عالم بمراد و بهوای تو کنداز لَطَف هرچه کند با تو سزای تو کندزآنکه ضایع نکند هرچه بجای تو کند. منوچهری (دیوان ص 192).خواجه احتیاط وی و مردم وی اینجا و بنواحی بکند تا از دست ب...
-
دست
لغتنامه دهخدا
دست . [ دَ] (اِ) از اعضای بدن . دوقسمت جدا از بدن که در دو طرف تن واقع و از شانه به پائین فروآویخته است و از چند قسمت مرکب است : بازو و ساعد و کف دست و انگشتان . به عربی ید گویند. (برهان ). مقابل پای و بدین معنی ترجمه ٔ «ید» بود و دستان جمع آن . (از ...
-
قرار
لغتنامه دهخدا
قرار. [ ق َ ] (ع مص ) ثبات و قرار ورزیدن . آرمیدن . (منتهی الارب ). ثبات و آرمیدن . (اقرب الموارد). آرام گرفتن . || آرام دادن . لازم و متعدی هر دو آمده و با لفظ ستدن و گرفتن و دادن و داشتن و بستن و کردن و زدن و آوردن و افتادن و بردن مستعمل . (آنندراج...
-
عمر
لغتنامه دهخدا
عمر. [ ع ُ ] (ع اِ) زندگانی . (منتهی الارب ) (دهار). حیات . (اقرب الموارد). زیست . زندگی . مدت حیات و زندگانی : چرا عمر کرکس دوصد سال ویحک نماند فزونتر ز سالی پرستو. رودکی .عمری که مر تراست سرمایه ویداست و کارهات بدین زاری . رودکی .من عمر خویش را بصب...
-
طاق بستان
لغتنامه دهخدا
طاق بستان . [ ق ِ ب ُ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سنندج و کرمانشاهان بین گاوبنده و کرمانشاهان ، در 143000 گزی سنندج و 7500 گزی کرمانشاهان . در این محل قریب به سی چهل خانوار سکونت دارند، طاقها و حجاریهای زمان ساسانیان در کنار آبادی سر راه کردستان واقع ...
-
ابوریحان
لغتنامه دهخدا
ابوریحان . [ اَ رَ ] (اِخ ) بیرونی . محمدبن احمد خوارزمی بیرونی . از اجله ٔ مهندسین و بزرگان علوم ریاضی . او یکی از نوادر دُهاةِ اعصار و نمونه ٔ کامل ذکاء و فطنت و شدت عمل ایرانی است . مولد او در بیرون خوارزم بوده و چنانکه یاقوت در معجم الادبا آرد بی...
-
احمد احسائی
لغتنامه دهخدا
احمد احسائی . [ اَ م َ دِ اَ ] (اِخ ) ابن زین الدین بن ابراهیم بن صفربن ابراهیم بن داغربن رمضان بن راشدبن دهیم بن شمروخ بن ضوله . داغربن رمضان و جمله پدران او را منزل وسامان چون بادیه نشینان دیگر در کوه و بیابان بود و معرفتی چندان بمذاهب و ادیان نداش...