کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تضریس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تضریس
لغتنامه دهخدا
تضریس . [ ت َ ] (ع مص ) مجرب و آزموده نمودن و استوار ومحکم ساختن جنگ کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سخت گرفتن زمانه مردمان را. (از اقرب الموارد). || دندانه دندانه کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین ...
-
جستوجو در متن
-
دندانه دندانه
لغتنامه دهخدا
دندانه دندانه . [ دَ دا ن َ / ن ِ دَ دان َ / ن ِ ] (ص مرکب ) مضرس . دارای برجستگیها و بریدگیهای برکناره مانند چرخ ساعت و جز آن : تضریس ؛ دندانه دندانه کردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دندانه شود.
-
مضرس
لغتنامه دهخدا
مضرس . [ م ُ ض َرْ رَ ] (ع ص ) جامه و جز آن که در آن نگار مانند دندان باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). نگار جامه و جز آن که در وی صورتها باشد مانند دندان . (ناظم الاطباء). || رجل مضرس ؛ مرد مهذب و آزموده . (منتهی الارب ) (از اقرب ال...
-
گاز گرفتن
لغتنامه دهخدا
گاز گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) به دندان گرفتن . گزیدن به دندان که به دریدن نرسد. دندان گرفتن . ضَرس ؛ گزیدن . تضریس ؛ گزیدن به دندان . عض ّ و عضیض ؛ گزیدن یا به زبان گرفتن . اعضاض ؛ گزانیدن . تعضیض ؛ بسیار گزیدن لب از خشم و نیک گزیدن . (منتهی ...
-
بالنگو
لغتنامه دهخدا
بالنگو. [ ل َ / ل ِ ] (اِ) یکی از ریاحین است که بادرنجبویه و بادرنبویه و ترنجان هم گویند و در عربی بقله ٔ اترجیه گویند. (از فرهنگ شعوری ). بادرنجبویه . (غیاث اللغات ). بارنگو. بادرنجبویه . بقله اترجیه . (ناظم الاطباء). فرنجمشک . (یادداشت مؤلف ). نبا...
-
دندانه
لغتنامه دهخدا
دندانه . [ دَ دا ن َ / ن ِ ] (اِ) (از: دندان + َه تخصیص نوع از جنس ) هر یک از برآمدگی و برجستگی های دندان مانند چیزی مضرس چون اره و شانه و کلید. تضریس . برجستگی هر چیز شبیه به دندان . (یادداشت مؤلف ). هر چیز شبیه دندان ، چون شاخه های شانه و برآمدگیه...
-
آزمودن
لغتنامه دهخدا
آزمودن . [ زْ / زِ دَ ] (مص ) تجربت . تجربه . امتحان . اختبار. (زوزنی ). ابتلا. تجریب . (دهار). آزمایش کردن . تدریب . بلاء. (ادیب نطنزی ). بلا. بلو. ابلا. تجریس .بور. ابتیار. احتناک . سنجیدن . خبرت . (دهار). سبر. فتنه . افتتان . وارسی کردن . تمحیص . ...
-
لؤلو
لغتنامه دهخدا
لؤلؤ. [ ل ُءْ ل ُءْ ] (ع اِ) مروارید خُرد. مقابل دُرّ و مروارید درشت . دُرّ. گوهر. جوهر . گهر. دانه ٔ مروارید. مروارید. (از ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). مروارید خوشاب . (مهذب الاسماء). مرجان (پیش تازیان ، به قول اسدی در لغت نامه ). ج ، لا...
-
تخت
لغتنامه دهخدا
تخت . [ ت َ ] (اِ) اریکه و بدین معنی مشترک است در عربی و فارسی . (از آنندراج ) (از غیاث اللغات بنقل بهار عجم ). محل جلوس پادشاه در هنگام سلام . سریر. اورنگ . جَرد. اریکه . (ناظم الاطباء). تخت معمولی از چوب و جز آن مخصوص تخت سلطان نیست بلکه بر اثر کثر...