کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصفیه خانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تصفیه خانه
لغتنامه دهخدا
تصفیه خانه . [ ت َ ی َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) پالایشگاه . جایی که نفت یا جز آن را صاف کنند.
-
واژههای مشابه
-
تصفیة
لغتنامه دهخدا
تصفیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص )صافی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد). روشن و صافی کردن . (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). روشن کردن . (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). صاف کردن و پاک نمودن . (غیاث اللغات ). روشن کردن و پاک ...
-
تصفیه کردن
لغتنامه دهخدا
تصفیه کردن . [ ت َ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صاف کردن و روشن و پاکیزه نمودن . (ناظم الاطباء). پالودن . || مأخوذ از تازی و در تداول امروز اصلاح سازمانها از نظر اعضای صالح و ناصالح .
-
جستوجو در متن
-
خانه
لغتنامه دهخدا
خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن جایی که در آن آدمی سکنی می کند. (ناظم الاطباء). سرا. منزل . مستَقَرّ : برگزیدم بخانه تنهایی از همه کس درم ببستم چست . شهیدبلخی .کنون همانم و خانه همان و شهر همان مرا نگویی کز چه شده ست شادی سوگ . رودکی .سبک پیرزن سوی خانه...
-
پالشگاه
لغتنامه دهخدا
پالشگاه . [ ل ِ ] (اِ مرکب ) جای تصفیه . تصفیه خانه .
-
چقامیرزا
لغتنامه دهخدا
چقامیرزا. [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 4 هزارگزی شمال شهر کرمانشاهان نزدیک تصفیه خانه ٔ نفت کنار قره سو واقع است .دشت و سردسیر است و 200 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ قره سو و قنات و شغل اهالی زراعت و کا...
-
گوریف
لغتنامه دهخدا
گوریف . [ گُرْ ی ِ ] (اِخ ) بندری از اتحاد جماهیر شوروی (سابق ) در قزاقستان که در کنار دریای خزر در مصب رود اورال واقع است . محصولش ماهی و کنسرو ماهی است . تصفیه خانه ٔ نفت دارد.
-
چقا کبود
لغتنامه دهخدا
چقا کبود. [ چ َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش حومه ٔ مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 6 هزارگزی شمال کرمانشاه و باختر راه شوسه ٔ کرمانشاه به طاق بستان واقع است . دشت و سردسیر است و 300 تن سکنه دارد. آبش از سراب طاق بستان و چشمه . محصولش غلات ، حبوبا...
-
مرادحاصل
لغتنامه دهخدا
مرادحاصل . [ م ُ ص ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه ؛در هفت هزار و پانصدگزی شمال کرمانشاه و 5هزارگزی غرب راه کرمانشاه به طاق بستان در دشت سردسیری واقع و دارای 210 سکنه تن است . آبش از سراب طاق بستان تأمین می شود. محصولش...
-
چاله چاله
لغتنامه دهخدا
چاله چاله . [ ل َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 2 هزارگزی شمال کرمانشاه و یک هزارگزی باختر شوسه ٔ کرمانشاه بطاق بستان واقع شده . دشتی سردسیر است و 245تن سکنه دارد. آبش از چاه و از فاضل آب شوران و محصولش غلات و...
-
خرمشهر
لغتنامه دهخدا
خرمشهر. [ خ ُرْ رَ ش َ ] (اِخ ) مرکز شهرستان خرمشهر، یکی از بنادر مهم ایران و نام قدیمی آن بندر محمره بوده است . این بندر که مرکز انشعابات خطوط مواصلاتی دریایی است فاصله ٔ آن تا تهران 1055 و تا آبادان 15 کیلومتر است . مختصات جغرافیایی : خرمشهر در 48 ...
-
مصفا
لغتنامه دهخدا
مصفا. [ م ُ ص َف ْ فا ] (ع ص ) مصفی . تصفیه شده . پاک شده . پاکیزه گشته . (یادداشت مؤلف ). پاک و صاف ، چون شراب مصفا و عیش مصفا. (آنندراج ). پاک . تمیز. پاکیزه . روشن . بی آلودگی . بی آلایش . عاری از آلودگیها و پلیدیها. بی شائبه : تا زین جهان به صبر...
-
آبادان
لغتنامه دهخدا
آبادان . (اِخ ) بندری است در مصب شطالعرب موسوم بدماغه ٔ گُسبه . درازای آن 64 هزار گز و پهنای آن از 3 تا 20 هزار گز، حد شمالی و شرقی آن کارون و بهمشیر [ بهمن شیر] و حد غربی شطالعرب و جنوبی خلیج فارس . عرض جغرافیائی آن 31 درجه و 21 دقیقه ٔ شمالی و طول ...