کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصفیق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تصفیق
لغتنامه دهخدا
تصفیق . [ ت َ ] (ع مص )پر گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آمیختن شراب با آب . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). || شراب از انایی به انایی بردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). شراب را یا شراب ممزوج را از خنوری به خ...
-
جستوجو در متن
-
تصدید
لغتنامه دهخدا
تصدید. [ ت َ] (ع مص ) دست بر دست زدن چندان که آواز آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دست بر دست زدن . (از اقرب الموارد). و رجوع به تصدیة و تصفیق شود. || ریمناک گردیدن جراحت . (از اقرب الموارد).
-
الماظ
لغتنامه دهخدا
الماظ. [ اِ] (ع مص ) آب بر لب کسی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رسانیدن آب بر لبان کسی . (از اقرب الموارد). || پرخشم نمودن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پرخشم کردن کسی را نسبت بدیگری . (از اقرب الموارد). || تصفیق ِ زن بافته ٔ خود را، و تصفیق...
-
تصفیح
لغتنامه دهخدا
تصفیح . [ ت َ ] (ع مص ) پهن کردن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). پهن گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فرش کردن مکانی با سنگ های پهن . (از اقرب الموارد). || دست بر هم زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب...
-
چپه
لغتنامه دهخدا
چپه . [ چ َپ َ / پ ِ ] (اِ) تخته ای باشد دسته دار بهیأت بیل که کشتی بانان بدان کشتی رانند. (برهان ) (آنندراج ). تخته ای دسته دار بشکل بیل که کشتی بانان کشتی بدان رانند. (ناظم الاطباء). پارو. پاروی کشتی رانی . || کف دست و مشت . || کف زدن . (فرهنگ نظا...
-
دستک زدن
لغتنامه دهخدا
دستک زدن . [ دَ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) دست بر دست زدن برای خواندن و طلب کردن کسی . (آنندراج ). دست زدن . بر هم کوفتن دو کف دست طرب و شادی را. چنگه زدن ، و آن زدن دو دست است بر یکدیگر که از آنها آوازی برآید. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). || به اصطلاح...
-
کف زدن
لغتنامه دهخدا
کف زدن .[ ک َ زَ دَ ] (مص مرکب ) دستک زدن . (آنندراج ). کف دودست را بهم کوبیدن . (فرهنگ فارسی معین ). دست زدن . چپه زدن . تصدیه . تصفیق . (یادداشت مؤلف ) : مطربانشان از درون دف میزنندبحرها در شورشان کف میزنند . مولوی .تو نبینی برگها را کف زدن گوش دل...
-
الم
لغتنامه دهخدا
الم . [ اَ لِف ْ لام ْ میم ْ ] (اِخ ) یعنی انا اﷲ اعلم ؛ منم خدای که میدانم . (ترجمان علامه ٔ تهذیب عادل ). از حروف مقطعه یا فواتح سور قرآن کریم است ودر آغاز سوره های دوم ، سوم ، بیست ونهم ، سی ام ، سی ویکم و سی ودوم آمده است . صاحب آنندراج گوید: بدا...
-
پالودن
لغتنامه دهخدا
پالودن . [ دَ ] (مص ) ترویق . تصفیه . صافی کردن . صاف کردن . (رشیدی ) (برهان ). تصفیه کردن . مصفّی کردن . پالیدن . پالائیدن . از مصفاة گذرانیدن .از صافی گذرانیدن . از صافی یا غربال نرمه ٔ کوفته یاصافی چیزی را گرفتن و از زبره و دردی و خرّه جدا کردن . ...
-
ابوطاهر
لغتنامه دهخدا
ابوطاهر. [ اَ هَِ ] (اِخ ) محمدبن یعقوب بن محمدبن یعقوب بن ابراهیم بن عمربن ابی بکربن محمودبن ادریس بن فضل اﷲبن الشیخ ابی اسحاق ابراهیم بن علی بن یوسف قاضی القضاة مجدالدین الصدیقی الفیروزآبادی الشیرازی اللغوی ، مؤلف کتاب قاموس المحیط و القابوس الوسی...
-
دست زدن
لغتنامه دهخدا
دست زدن . [ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن دست بر. لمس کردن . دست سودن . توجؤ : آن حکیم خارچین استاد بوددست می زد جابجا می آزمود. مولوی .ولیک دست نیارم زدن در آن سر زلف که مبلغی دل خلقست زیر هر شکنش . سعدی (کلیات ص 486).لَم ْ؛ دست زدن بر چیزی آشکار و ن...
-
اشتر
لغتنامه دهخدا
اشتر. [ اُ ت ُ ] (اِ) شتر . (غیاث ) (آنندراج ). هیون . پاپهن . بعیر. جمل (اشتر نر). ناقه (اشتر ماده ). اِبل . مطیه . ابوایوب . ابوصفوان . حیوانی است اهلی که در ممالک گرم کم آب بهترین حیوان حمل و نقل است و نام عربیش ابل و جمل و ناقه ونامهای بسیار دیگر...