کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصفية پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تصفیة
لغتنامه دهخدا
تصفیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص )صافی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد). روشن و صافی کردن . (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). روشن کردن . (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). صاف کردن و پاک نمودن . (غیاث اللغات ). روشن کردن و پاک ...
-
تصفیه کردن
لغتنامه دهخدا
تصفیه کردن . [ ت َ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صاف کردن و روشن و پاکیزه نمودن . (ناظم الاطباء). پالودن . || مأخوذ از تازی و در تداول امروز اصلاح سازمانها از نظر اعضای صالح و ناصالح .
-
تصفیه خانه
لغتنامه دهخدا
تصفیه خانه . [ ت َ ی َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) پالایشگاه . جایی که نفت یا جز آن را صاف کنند.
-
جستوجو در متن
-
پالشگاه
لغتنامه دهخدا
پالشگاه . [ ل ِ ] (اِ مرکب ) جای تصفیه . تصفیه خانه .
-
فانیدن
لغتنامه دهخدا
فانیدن . [ دَ ] (مص ) تصفیه ٔ شکر نمودن و پالودن آن را. (آنندراج ). رجوع به پانیدن شود.
-
پالایشگر
لغتنامه دهخدا
پالایشگر. [ ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) مصفّی . تصفیه کننده . صافی کننده .
-
فیلتر
لغتنامه دهخدا
فیلتر. [ ت ْ / ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) آلتی برای تصفیه ٔ آب و مایعات دیگر. صافی . (فرهنگ فارسی معین ). || پنبه ای که بشکل رشته های موازی در ته سیگار قرار دهند تا دود سیگار را اندکی تصفیه کند و رقیق تر سازد.
-
راوق گر
لغتنامه دهخدا
راوق گر. [ وَ گ َ ] (ص مرکب ) پالایشگر. پالاینده . تصفیه کننده . صافی گر. || داروگر. و نام راوق صیدنانی از آن است .
-
صافی نامه
لغتنامه دهخدا
صافی نامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) مفاصانامه . نامه ای که برای تصفیه حساب یا مصالحت نویسند.
-
قال گذاری
لغتنامه دهخدا
قال گذاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) (اصطلاح فیزیکی ) عمل ذوب طلا و نقره در بوته و تصفیه ٔ آنها از مواد زاید.
-
ناپالودنی
لغتنامه دهخدا
ناپالودنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) که قابل پالودن نیست . که ازدر ترویق و تصفیه نیست . که نتوان آن را صافی و مروق کرد. مقابل پالودنی .
-
نژمودن
لغتنامه دهخدا
نژمودن . [ ن َ دَ ] (مص ) کف گرفتن وصاف نمودن . تصفیه کردن . (ناظم الاطباء) (اشتنگاس ).
-
پالش
لغتنامه دهخدا
پالش . [ ل ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از پالودن . افزون شدن و بالیدن و افزایش . (برهان ). فزونی . افزونی . || تصفیه .
-
راوق گری
لغتنامه دهخدا
راوق گری . [وَ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل راوق گر. صافی گری . عمل صاف کننده . عمل تصفیه کننده . عمل پالاینده . عمل پالایشگر. داروسازی . || عمل تصفیه . پالایش : سوم بخش از آن آب راوق پذیرکه هستش ز راوق گری ناگزیز.نظامی .