کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصحیح نشده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تصحیح دادن
لغتنامه دهخدا
تصحیح دادن . [ ت َدَ ] (مص مرکب ) درست کردن . تصحیح کردن : نهاده بر رخ گل نقطه های شک شبنم بباغ رو کن و تصحیح این رساله بده . صائب (از آنندراج ).بس که دارد خط تو اصلاح او را در نظردر میان خواب هم تصحیح قرآن میدهم . صائب (از آنندراج ).و رجوع به تصحیح ...
-
تصحیح کردن
لغتنامه دهخدا
تصحیح کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اصلاح کردن و درست نمودن . (ناظم الاطباء). درست کردن . || غلطگیری کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به تصحیح شود.
-
جستوجو در متن
-
تقی الدین
لغتنامه دهخدا
تقی الدین . [ ت َقی یُد دی ] (اِخ ) محمدبن علی بن رقیق القشیری ، حافظ، مکنی به ابوالفتح . بسال 702 هَ . ق . در مصر درگذشت . صاحب حبیب السیر به نقل از تصحیح المصابیح آرد که تقی الدین را مصنفاتی است که مانند آنها تألیف کرده نشده است . رجوع به حبیب الس...
-
اگنش
لغتنامه دهخدا
اگنش . [ اَ ن ِ ] (اِمص ) افراختگی بنا و عمارت . (ناظم الاطباء). برآوردن دیوار عمارت و امثال آن باشد. (هفت قلزم ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری ). در فرهنگ ناصری و برهان بمعنی برآوردن و برکردن دیوار عمارت و امثال آن باشد و ف...
-
خانجی
لغتنامه دهخدا
خانجی . (اِخ ) محمد امین معروف به کتبی . زادگاهش حلب و اقامتگاهش در قاهره بوده است . خانجی همت بنشر کتب عربی گماشت (کتبی که قبل از او چاپ نشده بودند) و او با وجود کثرت سن همواره وقت خود را ببحث از نوادر کتب عربی می گذراند و سعی در نشر و تعمیم فواید آ...
-
اقبال
لغتنامه دهخدا
اقبال . [ اِ ] (اِخ ) عباس اقبال آشتیانی . محقق و مورخ ایرانی . (ولادت 1314 هَ . ق . و وفات 1334 هَ . ش .). وی در آغاز جوانی شاگرد درودگر بود و سپس به تحصیل پرداخت و دوره ٔ دارالفنون را بپایان رسانید و به معاونت کتابخانه ٔ معارف انتخاب گردید. آنگاه د...
-
بسیم
لغتنامه دهخدا
بسیم . [ ب َ ] (اِ) به زبان زند و پازند خوش مزه و خوش لذت را گویند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). هزوارش بسیم . پهلوی : بسوم . خوش . «بونکر ص 103». بِسیم ، خوش . «یوستی ، بندهش ص 88». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || برخی ب...
-
اصحاب اجماع
لغتنامه دهخدا
اصحاب اجماع . [ اَ ب ِ اِ ] (اِخ ) در اصطلاح رجالی و در تداول علمای دینی ، چند تن از اصحاب ائمه ٔ اطهار (ع ) اند و همه ٔ علما معتقدند بر اینکه هر روایتی که از ایشان بطریق صحیح نقل شده و روات از اول سند تا یکی از ایشان موثوق و معتمد باشند، آن روایت را...
-
حشر
لغتنامه دهخدا
حشر. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) گوش لطیف و باریک . (واحد و تثنیه و جمع در آن یکسان است ). (آنندراج ). || پر لطیف که بر تیر نهند. || سنان حشر؛ سنان باریک . سنانی باریک . (مهذب الاسماء). || سهم حشر؛ تیر باریک . || قیامت . رستاخیز. رستخیز. یوم الحشر. یوم النشور...
-
عمال
لغتنامه دهخدا
عمال . [ ع ُم ْ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ عامِل . رجوع به عامل شود. حکام . (ناظم الاطباء). آنان که در دیوان یا دستگاهی به کاری گمارده شده اند. تحصیل داران و کسانی که مالیات و خراج دیوانی را از رعیت می ستانند. (ناظم الاطباء). کلمه ٔ عمال را که خود جمع است ،...
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن جریربن یزیدبن خالد طبری آملی . علامه ٔ وقت و امام عصر و فقیه زمان خویش . متولد آمل . (224 هَ . ق . فوت 310 هَ . ق . به سن 87سالگی ). از محمدبن حمید رازی ، ابوجریج و ابوکریب ، هنادبن السری ، عبادبن یعقوب ، عبیداﷲبن ...
-
بازنشستگی
لغتنامه دهخدا
بازنشستگی . [ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب )تقاعد. (لغات مصوبه فرهنگستان ). دورانی را که معمولاً در اواخر عمر، عضو اداره یا مؤسسه ای پس از مدتی خدمت ، بدون انجام دادن کار، حقوق خود را از صندوق آن اداره یا مؤسسه دریافت میدارد. بر طبق آخرین قانون ت...
-
ابن رشد
لغتنامه دهخدا
ابن رشد. [ اِ ن ُ رُ ] (اِخ ) ابوالولید محمدبن احمدبن رشد، معروف بحفید. یکی از حکمای مشهور اسلام . مولد او قرطبه . از دیرباز اجداد او در این شهر از قضات عالیرتبه بوده اند. جد او محمد نیز کنیت ابوالولید داشته است و در دوره ٔ مرابطین مشهورترین قاضی عصر...
-
جاحظ
لغتنامه دهخدا
جاحظ. [ ح ِ ] (اِخ ) عمروبن بحربن محبوب بن فزارة الکنانی البصری ، مکنی به ابوعثمان و معروف به جاحظ. رئیس فرقه ٔ معروف جاحظیه از فرقه های معتزله . وی در حدود سنه ٔ 160 هَ .ق .در بصره تولد یافت و در همانجا زندگی میکرد و درک خدمت اصمعی و ابی عبیده و ابی...