کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تشی
لغتنامه دهخدا
تشی . [ ت َ ] (اِ) خارپشت کلان را گویند که خارهای خود را مانند تیر اندازد و بعضی گویند به این معنی عربی است . (برهان ). خارپشت بزرگ را گویند که خارهای ابلق سیاه و سفید دارد و چون کسی را بیند خود را حرکتی دهد، خارهای خود را مانندتیر پراند و فرورود و آ...
-
واژههای مشابه
-
شال تشی
لغتنامه دهخدا
شال تشی . [ ] (اِ مرکب ) به لغت مازندرانی دلدل است . (فهرست مخزن الادویه ). شال کره .
-
جستوجو در متن
-
تسی
لغتنامه دهخدا
تسی . [ ت َ ] (اِ)تشی و خارپشت . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشی شود.
-
پشت کلان
لغتنامه دهخدا
پشت کلان .[ پ ُ ک َ ] (اِ مرکب ) تشی . سیخول . ریکاسه . دُلدُل .
-
ضربان
لغتنامه دهخدا
ضربان . [ ض ُ ] (ع اِ) نامی است که در افریقیه به شیهم دهند. تشی . ضَرب . شیهم . سیخول .
-
اتشی
لغتنامه دهخدا
اتشی . [ اَت ِ ] (اِ) خارپشت کلان تیرانداز. سیخول . قُنفُذ. و امروز در نواحی طهران تشی گویند.
-
بهمزگ
لغتنامه دهخدا
بهمزگ . [ ب َ هََ زَ ] (اِ) خارپشت . (آنندراج ). تشی و خارپشت تیرانداز. (ناظم الاطباء).
-
جکاشه
لغتنامه دهخدا
جکاشه . [ ج َ ش َ / ش ِ ] (اِ) خارپشت بزرگ را گویند که خارهای خود را مانند تیر بجانب خصم اندازد و او را روباه ترکی نیز میگویند. (برهان قاطع). تِشی . (شرفنامه ٔ منیری ). به هندی سیهی گویند. (آنندراج ). سُغَر. (لغت فرس اسدی ). خارپشت بزرگ تیرانداز. قُن...
-
کاسج
لغتنامه دهخدا
کاسج . [ س ُ ] (اِ) کاسجوک . خارپشت کلان تیراندازرا گویند. (برهان ). رکاشه و ریکاشه . (جهانگیری ) (انجمن آرا). تشی . نوعی از قنفذ کبیر جبلی : بروی صف شده از زخم یاسج همه اعضاش همچون پشت کاسج . نزاری قهستانی (ازجهانگیری ).و رجوع به کاسجوک و تشی شود.
-
مرنگو
لغتنامه دهخدا
مرنگو. [ م َ رَ ] (اِ) خارپشت بزرگ تیرانداز. (برهان ). راورا. ژاوژا. تشی . جخو. بیهن . کوله . سکنه . (لغت فرس اسدی ، ذیل کلمه ٔ سکنه ). شکنه . مزنگو. (برهان ) : تو این را سوی پارسی چون کشی یکی شکنه خواندش و دیگر تشی همه مرزهای خراسان تمام مرنگوش خوان...
-
خارانداز
لغتنامه دهخدا
خارانداز. [ اَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) نوعی از خارپشت است که خارهای خود را مانند تیر اندازد. به عربی قنفذ گویند. (آنندراج ). نوعی خارپشت است . (برهان قاطع). همان چوله است که خار ابلق اندازد و خاردار نیز گویند. (انجمن آرای ناصری ). تشی . (رجوع به تشی ش...
-
جخو
لغتنامه دهخدا
جخو. [ ] (اِ) خارپشت . داروا(؟). (فرهنگ اسدی ). رادرا. (حاشیه ٔ مؤلف بر فرهنگ اسدی ). تشی . مرنگو. بیهن . کوله . (فرهنگ اسدی ). || سکنه . (فرهنگ اسدی ).
-
ارمجی
لغتنامه دهخدا
ارمجی . [ اَ م َ ] (اِ) بلهجه ٔ طبری ، خارپشت .- ارمجی بَرّی ؛ خارپشت بَرّی . کوله .- ارمجی کوهی ؛ خارپشت جبلی . تشی .