کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشهیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تشهیر
لغتنامه دهخدا
تشهیر. [ ت َ ] (ع مص ) آشکارا کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رسوا کردن کسی را.(از اقرب الموارد). شهرت دادن رسوایی کسی را چنانکه کسی را بر خر سوار کرده بشهر گردانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || شمشیر برکشیدن از نیام وبرداشتن آن بر مردم ی...
-
جستوجو در متن
-
تشاهیر
لغتنامه دهخدا
تشاهیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تشهیر. (ناظم الاطباء).
-
شهرگردان
لغتنامه دهخدا
شهرگردان . [ ش َ گ َ ] (ن مف مرکب ) گردانیده شده در شهر.- شهرگردان کردن ؛ تشهیر. گرداندن کسی را در شهر تا رسوا کنند. رسوایی کسی را چنانکه کسی را بر خر سوار کرده به شهر گردانیدن . (غیاث ، ذیل تشهیر). مرادف تشهیر.(آنندراج ): این ظالم حق ناشناس که خون پ...
-
بر خر نشاندن
لغتنامه دهخدا
بر خر نشاندن . [ ب َ خ َ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) برخر سوار کردن . بر گاو نشاندن .کنایه از تشهیر کردن و رسوا گردانیدن . (آنندراج ).
-
تجبیه
لغتنامه دهخدا
تجبیه . [ ت َ ] (ع مص ) (از: «ج ب هَ») سرنگون کردن خود را.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || نوعی از تشهیر و آن چنان باشد که روی هر دو زانی را سرخ یا سیاه کرده بر شتر یا خر سوار کنند بطرزی که روی یکی مخالف روی دیگری ب...
-
باداباد
لغتنامه دهخدا
باداباد. (جمله ٔ دعایی ) کلمه ٔفعل یعنی شدنی میشود. (ناظم الاطباء). یعنی هرچه میشود بشود. (آنندراج ). هرچه باید بشود میشود. (ناظم الاطباء). هرچه باداباد. علی اﷲ. فرخی گوید : چنان نمود ملک را که ره بدست چپ است برفت سوی چپ و گفت هرچه باداباد.حافظ فرمای...
-
واجار کردن
لغتنامه دهخدا
واجار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) یعنی به همه گفتن (شاید از پهلوی باشد). بازاری کردن (در تداول عامه خاصه زنان ). به همه گفتن . علنی کردن . فاش کردن . به آواز بلند به گوشها رسانیدن . منادی کردن . باآواز بلند به همه گفتن . آشکار کردن . به آواز بلند خب...
-
تسمعة
لغتنامه دهخدا
تسمعة.[ ت َ م ِ ع َ ] (ع مص ) تسمیع. (منتهی الارب ). تشبیع کردن و تشهیر نمودن و منتشرکردن ذکر کسی . || شنوانیدن آواز کسی را. || برداشتن گمنامی از کسی . (ناظم الاطباء).و رجوع به تسمیع در همین لغت نامه شود. || (ع اِ) شنوایی . فعلته تسمعتک و تسمعة لک یع...
-
تسمیع
لغتنامه دهخدا
تسمیع. [ ت َ ] (ع مص ) تشنیع کردن و تشهیر نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). افشا و آشکار کردن عیب کسی و مشهور و رسوا کردن او را. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة): و من الحدیث «من سمع بعبد سمع اﷲبه » سمعاﷲ به اسامع خلقه ...
-
ابن زبیر
لغتنامه دهخدا
ابن زبیر. [ اِ ن ُ زُ ب َ ] (اِخ ) ابوالحسین احمدبن علی بن ابراهیم غسانی ، اسوانی ، ملقب برشید. عالم نحوی ، لغوی ، عروضی ،منطقی ، مورخ ، طبیب ، مهندس ، منجم ، و موسیقی دان . از خاندانی بزرگ بصعید مصر. مدتی متولی اعمال دیوانی مصرو چندی منصب قاضی القضا...
-
آشکاره
لغتنامه دهخدا
آشکاره . [ ش ْ / ش ِ رَ / رِ ] (ص ، ق ، اِ)آشکار. آشکارا. پدید. هویدا. پیدا. ظاهر. معلوم : و سختی بعالم آشکاره گشت . (تاریخ سیستان ).گل عاشق شه است و چو دیدار او بدیدگشت آشکاره از دل راز نهان گل . مسعودسعد.فرصت شمر طریقه ٔ رندی که این نشان چون راه گن...
-
استادعلم
لغتنامه دهخدا
استادعلم . [ اُ ع َ ل َ ] (اِ مرکب ) چنانکه عادت قدیم درزیانست ، خیاطی صاحبان کار را به لاغ و مضاحک سرگرم کرده و از هر جامه وار شاخی میربود. قضا را شبی بخواب دید رستاخیز برپاست ، و ملکی عرض و تشهیر را پرچمهای گوناگون از دزدیده های او بر درفشی آتشین ک...
-
آهنجیدن
لغتنامه دهخدا
آهنجیدن . [ هََ دَ ] (مص )بیرون کردن . بدر آوردن . کشیدن . لنجیدن : گفت فردا نشتر آرم پیش توخود بیاهنجم ستیم از ریش تو. رودکی .بگویم چه گوید چهارند یاران بیاهنجم از مغز تیره بخارش . ناصرخسرو.چونکه آن گه گه سرشک افشاند این دایم گهرچونکه گه گه آن بخار ...
-
آهیختن
لغتنامه دهخدا
آهیختن . [ ت َ ] (مص ) کشیدن . برکشیدن . برآوردن . سَل ّ. تشهیر. بیرون کشیدن . آختن . آهختن . آهنجیدن . برآوردن : برآهیخت جنگی نهنگ از نیام بغرید چون رعد و برگفت نام . فردوسی .برآهیخت شمشیر و اندرنهادهمی کرد از آن رزم گشتاسب یاد. فردوسی .برآهیخت شمشی...