کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشهد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تشهد
لغتنامه دهخدا
تشهد. [ ت َ ش َهَْ هَُ ] (ع مص ) به تحیات نشستن و شهادت آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تحیات خواندن در نماز. (زمخشری ). اشهد ان لااله الااﷲ گفتن در نمازو نشستن تا آنجا و فی الحدیث : یعلمنا التشهد کما یعلمنا السورة؛ ای التحیات اﷲ. (منتهی الارب...
-
جستوجو در متن
-
متشهد
لغتنامه دهخدا
متشهد. [ م ُ ت َ ش َهَْ هَِ ] (ع ص ) آن که اشهد ان لااله الااﷲ گوید. (آنندراج ). کسی که تشهد بیان می کند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از منتهی الارب ). و رجوع به تشهد شود.
-
لهازم
لغتنامه دهخدا
لهازم . [ ل َ زِ ] (اِخ ) لقب بنی تیم اﷲبن ثعلبة. (منتهی الارب ). جریر گوید:کانک لم تشهد لقیطا و حاجباًو عمروبن عمرو اذدعا بال دارم و یوم الصفا کنتم عبیداً لعامرو بالحزن ِ اصبحتم عبیداللهازم .رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 11، 44 و صص 47-50 شود.
-
مقارنات
لغتنامه دهخدا
مقارنات . [ م ُ رِ ] (ع اِ) ج ِ مقارنة (تأنیث مقارن ). رجوع به مقارن شود.- مقارنات نماز ؛ اعمال یا اقوالی که در نماز باید بجای آورد چون : نیت ، تکبیرةالاحرام ، قرأات ، رکوع ، سجود و تشهد. رجوع به رسائل عملیه و جامع عباسی ص 43 شود.
-
ارجل
لغتنامه دهخدا
ارجل . [ اَ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَجِل . پیادگان . || (اِ) ج ِ رِجل . پایها: الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم و تشهد اَرجُلهم بِما کانوا یکسبون . (قرآن 65/36). اَلَهم ارجُل یَمشون بِها اَم لهم اَید یبطشون بها. (قرآن 7 195/).
-
نعم
لغتنامه دهخدا
نعم . [ ن ِ ع َ ] (ع اِ) ج ِ نعمة. (از منتهی الارب ). نعمت ها : داد برخسرو است فضل بر شهریارجود بر شاه شرق بخشش مال و نعم . منوچهری .آن است بی زوال سرای ماوالا وخوب و پرنعم و آلا. ناصرخسرو.سوابق نعم خداوندی ملازم روزگار بندگان است . (گلستان سعدی ).هم...
-
راکع
لغتنامه دهخدا
راکع. [ ک ِ ] (ع ص ) هر چیزی که سر فرودآرد. ج ، راکعون ، رُکَّع، رکوع . (از المنجد) (از متن اللغة). سر فرودآرنده و فروتنی نماینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پشت خم دهنده . (مهذب الاسماء) (دهار) : و ظن داود انما فتناه فاستغفر ربه و خر...
-
صلاة
لغتنامه دهخدا
صلاة. [ ص َ ] (ع اِ) دعاء. || دین . || رحمت . || استغفار. || حسن ثناء از خداوند بر پیمبر. || و گفته اند صلاة از خداوند رحمت است و از ملائکه آمرزش خواستن و از مؤمنین دعا و از پرندگان و هوام تسبیح بود و آن جز در خیر نبود بخلاف دعا، که آن در خیر و شرّ ...
-
سجدة
لغتنامه دهخدا
سجدة. [ س َ / س ِ دَ ] (ع مص ) سر بر زمین نهادن . (منتهی الارب ). پیشانی بر زمین نهادن . (مهذب الاسماء) : سر از سجده برداری و این شراب کشی یاد فرخنده رخ مهتری . منوچهری .سر بر زمین بسجده نهاده ست بی رکوع آن کو نه ز اوصیا بسوی انبیا شده ست . ناصرخسرو....
-
صلاةکسوف
لغتنامه دهخدا
صلاةکسوف . [ ص َ ت ِ ک ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نماز آفتاب گرفتن . نمازی که به هنگام گرفتن آفتاب خوانند و به هنگام گرفتن ماه و آمدن زلزله و هر مخوف آسمانی نیز. در ترجمه ٔ نهایه آمده : فریضه ٔ واجب است و روا نبود ترکش کردن بر هیچ حالی و مستحب است ...
-
لهیب
لغتنامه دهخدا
لهیب . [ ل ُ هََ ] (اِخ ) ابن مالک اللهبی ... قاله ابن مندة و حکی فیه ابوعمر لهب مکبرا و به جزم الرشاطی قال ابن مندة له خبر رواه عبداﷲبن محمد العدوی باسناد لایثبت و قال ابوعمر روی خبراً عجیباً فی الکهانة و اعلام النبوة و اورد العقیلی حدیثه قال اخبرنا...
-
اسلام
لغتنامه دهخدا
اسلام . [ اِ ] (ع مص ) گردن نهادن . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ). || اسلام آوردن . (منتهی الارب ). مسلمان شدن . (ترجمان القرآن جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ). || فروگذاشتن و یاری نادادن کسی را. (منتهی الارب ). خذلان گذاش...
-
شرطة
لغتنامه دهخدا
شرطة. [ ش ُ طَ ](ع اِ) یا شرطه . یکی شُرَط لغت نادری است بمعنی گروو گروگان و مورد شرط. (از اقرب الموارد). || شرط و پیمان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || اعوان و انصار و اولیای مرد. و منه : یا شرطة اﷲ؛ ای انصار اﷲ. (از منتهی الار...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت طریف التغلبیة. شاعرة من شواعر العرب فی الدولة العباسیة کان اخوها الولیدبن طریف الشیبانی رأس الخوارج و اشدهم بأساً و صولة و اشجعهم فاشتدت شوکته و طالت ایامه فوجه الیه الرشید یزیدبن مزیدالشیبانی فجعل یخاتله و یماکره . و ک...