کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشطیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تشطیر
لغتنامه دهخدا
تشطیر. [ ت َ ](ع مص ) مال را به دو نیمه کردن با کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نصف کردن چیزی . (از اقرب الموارد). || یک نیمه ٔ پستان دوشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دوخلف اشتر بستن . (تاج المصادر بیهقی ). دو پست...
-
واژههای همآوا
-
تشتیر
لغتنامه دهخدا
تشتیر. [ ت َ ] (ع مص ) تنقیص نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || عیب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). عیب کردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عیب ...
-
جستوجو در متن
-
مشطر
لغتنامه دهخدا
مشطر. [ م ُ ش َطْ طَ ] (ع ص ) آن اشتر که نیمی پستان وی بسته بود. (مهذب الاسماء). و رجوع به تشطیر، معنی سوم شود.
-
عبدالجلیل
لغتنامه دهخدا
عبدالجلیل . [ ع َ دُل ْ ج َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالباقی البعلی الدمشقی . وی عالم به نحو و از مردم بعلبک است به دمشق متولد شد و هم بدانجا درگذشت . او راست : نظم الشافیه در علم صرف ، شرح آن ، تشطیر الفیه ٔ ابن مالک ،و او را شعری است . وی به سال 1079 ...
-
عمر عینتابی
لغتنامه دهخدا
عمر عینتابی . [ ع ُ م َ رِ ع َ ](اِخ ) ابن احمد عینتابی رومی . ملقب به قصوری . ادیب و نظم سرا بود و در سال 1140 هَ .ق . درگذشت . وی تحفةالشاهدی را که درباره ٔ لغت است تشطیر کرده است . (از معجم المؤلفین از هدیة العارفین ج 1 صص 798 - 799).
-
رافعی
لغتنامه دهخدا
رافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) فاروقی طرابلسی ، عبدالقادر سعیدبن عبدالقادر رافعی فاروقی طرابلسی . وی عموی سید محمد رافعی کبتی در قاهره بود. او راست : 1 - احیاء القلوب ،چ مصر 1315 هَ . ق . 2 - الزهر النضیر فی مدح البشیرالنذیر. 3 - شفاء العلیل فی مدح طه الجلیل...
-
عظم
لغتنامه دهخدا
عظم . [ ع َ ] (اِخ ) جمیل بن مصطفی بن محمد حافظبن عبداﷲ، ملقب به عظم . از ادیبان دمشق و از اعضای المجمع العلمی العربی بود. وی به سال 1290 هَ . ق . در اسلامبول متولد شد و در پنج سالگی پدر خود را از دست داد و با خانواده ٔ خود به دمشق آمد و زبان فارسی و...
-
دونیمه
لغتنامه دهخدا
دونیمه . [ دُ م َ / م ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دو نیم . دو نصف . به دو نصف تقسیم شده (یادداشت مؤلف ) : هر آن که چون قلمت سر به حکم برننهددو نیمه باد سرش تا به سینه همچو قلم . سعدی .- دونیمه شدن ؛ دو نیم شدن . نصف شدن : دو نیمه شد آن کوه پولادسنج . ن...
-
دوشیدن
لغتنامه دهخدا
دوشیدن .[ شی دَ ] (مص ) خارج کردن شیر از پستان . (ناظم الاطباء). شیر از پستان برآوردن . (از آنندراج ) (از غیاث ).فشردن دو پستان و شیر بیرون کردن : هدب . احتلاب . محالبه . حلاب . (یادداشت مؤلف ). استمراء. (دهار). حلب . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیه...