کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشریق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تشریق
لغتنامه دهخدا
تشریق . [ ت َ ] (ع مص ) گوشت قدید کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). قدید کردن گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قدید کردن گوشت در آفتاب . (از اقرب الموارد). || بسوی مشرق شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سوی مشرق شدن و روی به شر...
-
جستوجو در متن
-
دستوریت
لغتنامه دهخدا
دستوریت . [ دَ ری ی َ ] (مص جعلی ، اِمص ) دستوری : تشریق تمامی از قوت است که با وی عطاهای تمام تواند دادن ، و پارسیان او را دستوریت خوانند و دستور وزیر بود و هرچ خواهد کردن بکند از نیکوی ، و این نام دستوری نیز برراست بودن از آفتاب فکند. (التفهیم بیرو...
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ )ابن سحیم بن فلان بن حرام بن غفار غفاری . و او را بنام نهرانی و خزاعی نیز آورده اند. و صورت نخست بیشتر است . احمد و نسایی و ابن ماجه از وی یکی حدیث در ایام تشریق آورده اند و دارقطنی و ابوذر هروی آن را صحیح دانسته اند. رجوع به الاصاب...
-
کنارروزی
لغتنامه دهخدا
کنارروزی . [ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) کوکبی که دیده شود بر عشاء. (از مفاتیح ). و بدین جای معنی پیدا شدن نیست زیرا که وقت پیدا شدن بهر شهری و بهر اقلیمی مخالف یکدیگر بود ولکن حدیست تشریق را نهاده و سپس ایشان را مُشَرّق خوانند و پارسیان گفتند کنارروزی . ...
-
اصفونی
لغتنامه دهخدا
اصفونی . [ اَ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن یوسف بن ابراهیم اصفونی نجم الدین ابوالقاسم مصری شافعی ، نزیل حرم . (677 - 750 هَ . ق .) او راست : مختصر الروضة للنووی در فروع . (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 537). و صاحب حبیب السیر آرد:... اصفونی در سنه ٔ خمسین و سب...
-
زیجات
لغتنامه دهخدا
زیجات . (ع اِ) ج ِ زیج . (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). به کتابهای اطلاق شود که در آنها حرکت ستارگان محاسبه میشود و تقویم ها یعنی حساب ستارگان را سال بسال از آنها استخراج کنند... و در تاج ج ِ زیج ، زیَجَة. (از ذیل اقرب الموارد).- زیجات و تقاوی...
-
معدودات
لغتنامه دهخدا
معدودات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ معدودة. رجوع به معدود و معدودة شود.- ایام معدودات ؛ روزهای اندک و قابل شمارش : ایاماً معدودات فمن کان منکم مریضاً او علی سفر فعدة من ایام اخر. (قرآن 184/2). ذلک بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاماً معدودات و غرهم فی...
-
حفصة
لغتنامه دهخدا
حفصة. [ ح َ ص َ ] (اِخ ) بنت سیرین . عاصم احول گفت : ما بر حفصه دختر سیرین درمی آمدیم . وی جلباب پوشیده و بدان روی خویش بسته بود. وی را میگفتم : خدایت بیامرزد. قال اﷲ: «والقواعد من النساء اللاتی لایرجون نکاحاً فلیس علیهن جناح أن یضعن ثیابهن غیر متبر...
-
حصبة
لغتنامه دهخدا
حصبة. [ ح َ / ح ُ ب َ / ح َ ص َ ب َ ] (ع اِ) سرخجه . (مهذب الاسماء). دانه های سرخ و باریک و سوزنده که بر بدن پدید آید. (غیاث ). سرخژه . (السامی فی الاسامی ). سرخچه . (زمخشری ). هسبت . (زمخشری ). بضم ها و فتح باء، سرخچه . (خلاص نطنزی ). بفتح حاء و باء...
-
حج
لغتنامه دهخدا
حج . [ ح َج ج / ح ِج ج ] (ع مص ) آهنگ کردن . (منتهی الارب ). آهنگ کردن به چیزی . القصد الی الشی ٔ المعظم . (تعریفات جرجانی ص 56). قصد. (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). قصد کردن . (ترجمان القرآن ). || تردد. آمدوشد کردن با کسی . بسیار آمدورفت کر...
-
طلوع
لغتنامه دهخدا
طلوع . [ طُ ] (ع مص ) برآمدن آفتاب و مانند آن . (زوزنی ) (منتخب اللغات ) (تاج المصادر). دمیدن . سر برزدن . طالع شدن .برآمدن . برآمدن آفتاب و ماه و ستاره . مقابل افول و غروب . مقابل سقوط. برآمدن آفتاب و جز آن از ستارگان .بزدغ : طلع الکوکب طلوعاً و مطل...