کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تشر
لغتنامه دهخدا
تشر.[ ت َ ش َ ] (اِ) عتاب . توپ . پرخاش . گفتاری درشت با آوازی بلند و تهدید کسی را. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
واژههای مشابه
-
تشر زدن
لغتنامه دهخدا
تشر زدن . [ ت َ ش َ زَ دَ ] (مص مرکب ) توپیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). عتاب کردن . پرخاش کردن . و رجوع به تشر شود.
-
توپ و تشر
لغتنامه دهخدا
توپ و تشر. [ پ ُ ت َ ش َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) سخنان درشت و سخت . (فرهنگ فارسی معین ). اشتلم . داد و فریاد ترسانیدن کسی را: با این توپ و تشرها او از میدان درنمی رود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
توپیدن
لغتنامه دهخدا
توپیدن . [ دَ ] (مص ) به سختی عتاب کردن . تشر زدن . با آواز بلند مؤاخذه کردن . پرخاش کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
توخالی
لغتنامه دهخدا
توخالی . (ص مرکب ) کاواک . مجوف . اجوف . مقابل توپر، مصمت ، رُسْت . بی مغز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || دروغین . (یادداشت ایضاً).- تشر توخالی ؛ دعوی بی معنی . تهدیدی بی قدرت انجام آن . توپ خالی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).- توپ توخالی ؛ تشر توخال...
-
توپ زدن
لغتنامه دهخدا
توپ زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) توپ انداختن . (ناظم الاطباء). آتش کردن توپ . تیر انداختن با توپ . توپ درکردن . || به اصطلاح قماربازی ، بر روی دست حریف برخاستن در صورتی که دست خودش پست تر از دست حریف باشد. (ناظم الاطباء). در اصطلاح قمار، بالا بردن مبلغ...
-
پرخشم
لغتنامه دهخدا
پرخشم . [ پ ُ خ َ ] (ص مرکب ) غضبناک . خشمناک . غضوب : سواران چو شیران جسته ز غارکه باشند پرخشم روز شکار. فردوسی .سیه چشم و پرخشم ونابردبارپدر بگذرد او بود شهریار. فردوسی .همی بود ترسان ز آزار شاه جهاندار پرخشم واو بی گناه . فردوسی .جهاندار پرخشم و پ...
-
توپ
لغتنامه دهخدا
توپ . (اِ) لغت فارسی است در اردوی هندی مستعمل و آن یکی از آلات جنگ است که از هفت جوش ریزند و به عربی آنرا مِدْفَع... و به فارسی بادلیج ... گویند... در بعضی از تاریخ انگریزان مذکور است که ترکان توپ را در سال 1330 م . ایجاد کرده اند لیکن میر محمد حسین ...
-
بانگ زدن
لغتنامه دهخدا
بانگ زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) فریاد کردن . فریاد زدن . بانگ برآوردن . آواز کردن کسی را از روی سختی و غضب . (ناظم الاطباء). صدا زدن و داد زدن . (فرهنگ نظام ). آواز دادن . آوا دردادن . تشر زدن . (فرهنگ نظام ) : مزن بر کم آزار بانگ بلندچو خواهی که بخت...
-
پرخاش
لغتنامه دهخدا
پرخاش . [ پ َ ] (اِ) بمعنی خصومت و جنگ و جدال باشد و آنرا بعربی وغا گویند و خصومت زبانی را هم گفته اند. (برهان ). جنگ و جلب باشد به سخن و به کردار. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ). حرب و جنگ باشد به سخن و به کردار. (اوبهی ). جنگ و خصومت و در فرهنگ ابراهیم شاهی...