کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسویه حساب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تسویة
لغتنامه دهخدا
تسویة. [ ت َ س ْ ی َ ] (ع مص ) از: («س و ء») عیب کردن کسی را و منسوب به بدی کردن و بد گفتن . (منتهی الارب ). و رجوع به تسوئة و تسوی ٔ شود.
-
تسویة
لغتنامه دهخدا
تسویة. [ ت َ س ْ ی َ ] (ع مص ) راست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). راست و برابر کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). برابر کردن .(از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد): سویت المعوج فمااستوی ...
-
تسویه دادن
لغتنامه دهخدا
تسویه دادن . [ ت ِ س ْ ی َ دَ ] (مص مرکب ) آراستن و درست کردن و سازمان دادن : سلطان لشکر را تعبیه داد و قلب و جناحین را تسویه . (جهانگشای جوینی ).
-
جستوجو در متن
-
واریز
لغتنامه دهخدا
واریز. (اِمص مرکب ) عمل واریختن . رجوع به واریختن شود. انهدام . ریختن قسمتی از بنا یا چاه و قنات و نظایر آن . || تفریغ حساب . تسویه حساب .
-
واریز کردن
لغتنامه دهخدا
واریز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منهدم شدن . ریختن قسمتی از بنا در چاه و یا قنات و بنا و نظایر آن . || رسیدگی کردن به حسابها. تفریغ حساب کردن . تسویه حساب کردن .
-
باقی دار
لغتنامه دهخدا
باقی دار. (نف مرکب ) نگهدارنده ٔ باقی . نگهدارنده ٔ مانده ٔچیزی . || که بر عهده ٔ او از حساب چیزی بود. که تسویه ٔ حساب نکرده باشد. که در آنچه بر عهده دارد مقداری بدهکار باشد. که از حاصل عملی مالی بر ذمه دارد. آنکه حساب خود را کاملاً تصفیه و بدهی خود ...
-
باقی داشتن
لغتنامه دهخدا
باقی داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بدهکارشدن از حاصل عملی . بدهکار شدن پس از تسویه ٔ حساب . همه ٔ چیزی را ادا نکردن . || وام دار بودن . (ناظم الاطباء). || بجا گذاشتن . ابقاء. (ترجمان القرآن ). تبقیه . (تاج المصادر بیهقی ). تمتیع. امتاع . (منتهی الارب )....
-
برگرفتن
لغتنامه دهخدا
برگرفتن .[ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) برداشتن چیزی . (آنندراج )(ناظم الاطباء). برداشتن از جایی . (فرهنگ فارسی معین ). رفع : چون هامان خربزه به بازار آورد هرکس که می آمد یکی برمی گرفت . (قصص الانبیاء ص 57). پادشاه کتاب برگرفت و در وی نگریست . (سندباد...
-
قانون اساسی
لغتنامه دهخدا
قانون اساسی . [ ن ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قانون یک سلسله قواعدی است که شکل حکومت و سازمان قوای سه گانه ٔ کشور و امتیازات و تکالیف افراد را نسبت بدولت بیان میکند. مسائلی که معمولاً در قانون اساسی حل و فصل میشود عبارت است از:شکل حکومت (سلطنتی یا...