کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسهیم راز پیشنگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پس و پیش نگر
لغتنامه دهخدا
پس و پیش نگر. [ پ َ س ُن ِ گ َ ] (نف مرکب ) مآل بین . عاقبت اندیش : من همه ساله دل از عشق نگه داشتمی بخدا بودمی از عشق پس و پیش نگر.فرخی .
-
راز گشاینده
لغتنامه دهخدا
راز گشاینده . [ گ ُ ی َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آشکارکننده ٔ راز : رفت یکی پیش ملک صبحگاه راز گشاینده تر از صبح و ماه .نظامی .
-
پیش اوفتادن
لغتنامه دهخدا
پیش اوفتادن . [ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به پیش افتادن شود : هر ساعت از مژگان خود خون دلم پیش اوفتداین راز مانده بخت بد، اینست پیش افتاد من .امیرخسرو.
-
راز گفتن
لغتنامه دهخدا
راز گفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) سخن با کسی پوشیده گفتن . سرّی بکسی سپردن : نگوید باخرد با بی خرد رازبگنجشکان نشاید طعمه ٔ باز. ناصرخسرو.لاله زاری خوش شکفته پیش برگ یاسمین چون دهان بسّدین در گوش سیمین گفته راز. منوچهری . || نجوی کردن . بیخ گوشی حرف ...
-
پیش افتاد
لغتنامه دهخدا
پیش افتاد. [ اُ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) پیش افتاده . || کنایه از قسمت و نصیب : هر ساعت از مژگان خود، خون دلم پیش اوفتداین راز مانده بخت بد، اینست پیش افتاد من . امیرخسرو (از آنندراج ).تا پیش او افتد مگر اشکی ز چشم درفشان درها ذخیره میکنم از بهر پیش ...
-
راز
لغتنامه دهخدا
راز. (اِ) نهانی . سرّ. رمز. آنچه در دل نهفته باشد. (ناظم الاطباء). چیزی که باید پنهان داشت یا به اشخاص مخصوص گفت . (فرهنگ نظام ) : مرا با تو بدین باب تاب نیست که توراز به از من به سر بری . رودکی .به هر نیک و بد هر دوان یک منش براز اندرون هر دوان یک ک...
-
سرباز
لغتنامه دهخدا
سرباز. [ س َ ] (ص مرکب ) روشن . صریح . بدون پرده . فاش : مگو از هیچ نوعی پیش زن رازکه زن رازت بگوید جمله سرباز.عطار.
-
لاله ٔ رازی
لغتنامه دهخدا
لاله ٔ رازی . [ ل َ / ل ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی لاله : لاله ٔ رازی شکفته پیش برگ یاسمن چون دهان ِ بسّدین در گوش سیمین گفته راز.منوچهری .
-
خرده برده
لغتنامه دهخدا
خرده برده . [ خ ُ دَ / دِ ب ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) سرّ. راز، چون : خرده برده پیش کسی نداشتن ؛ یعنی اسراری که ترس از اشاعه ٔ آن باشد نزد کسی نداشتن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جوسنگ
لغتنامه دهخدا
جوسنگ . [ ج َ / جُو س َ ] (اِ مرکب ) (از: جو، شعیر + سنگ ، وزن ) یک قسمت از هفتادودو قسمت مثقال بوده است . (مقدمه ٔ ابن خلدون ). جو مقدار و همچند جو در کوچکی و وزن . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) : به قسطاسی بسنجم راز موبدکه جوسنگش بود قسطای لوقا. خاقا...
-
رامناگر
لغتنامه دهخدا
رامناگر. [ گ َ ] (اِخ ) نام قصبه و مرکز حکومت است در سرزمین لاهور پنجاب پاکستان در ناحیه ٔ [ سنجاق ] کوجرانواله و 40هزارگزی شمال باختری مرکزی آن ناحیه . این قصبه ٔ در حدود یک قرن و نیم پیش بوسیله نورمحمدخان بنا گشته و بنام «رسول نگر» خوانده شده است ....
-
پیش رفتن
لغتنامه دهخدا
پیش رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) جلو رفتن . مقابل پس رفتن . حرکت کردن بسوی مقابل . سلوف . زم . (منتهی الارب ) : درفش و پس لشکر و جای خویش برادرش را داد و خود رفت پیش . فردوسی .از آن پس بجنبید از جای خویش بنزدیک پرده سرا رفت پیش . فردوسی .اینهمه نیش م...
-
باد جستن
لغتنامه دهخدا
باد جستن . [ ج َ / ج ِ ت َ ] (مص مرکب ) هیجان . || بمجاز، خطری پیش آمدن . اشکالی ایجاد شدن :چو فرمان خسرو نیاورد یادنگر تا سرانجام چون جست باد. فردوسی .- باد جستن کسی را ؛ اقبال کردن بخت بدو. روی آوردن خوشبختی به وی : بیک رزم اگر باد ایشان بجست نشاید...
-
چشم دریده
لغتنامه دهخدا
چشم دریده . [ چ َ / چ ِ دَ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از بی شرم و بی حیا باشد. (برهان ). چشم شوخ و شوخ چشم و بی حیا. (آنندراج ). بی حیا وگستاخ و بی شرم و بی ادب . (ناظم الاطباء) : شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت چشم دریده ادب نگاه ندارد.حافظ (از آنندر...
-
پیش آمدن
لغتنامه دهخدا
پیش آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) نزدیک آمدن . نزدیک شدن . تقدم . (منتهی الارب ). به حضور درآمدن . پیش روی آمدن . مقابل آمدن . اقبال . استقبال . (منتهی الارب ). جلو آمدن کسی یا چیزی را. به کسی یا چیزی نزدیک گشتن . نزدیک آمدن از جانب مقابل : عرض . (منت...