کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسدید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تسدید
لغتنامه دهخدا
تسدید. [ ت َ ] (ع مص ) توفیق دادن . (تاج المصادر بیهقی ). توفیق صواب و سداد دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکو کردن و توفیق صواب و سداد دادن خدا کسی را در قول و عمل . (از متن اللغة). توفیق دادن و ارشاد کردن کسی را بر سداد یا در صواب در ...
-
واژههای همآوا
-
تصدید
لغتنامه دهخدا
تصدید. [ ت َ] (ع مص ) دست بر دست زدن چندان که آواز آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دست بر دست زدن . (از اقرب الموارد). و رجوع به تصدیة و تصفیق شود. || ریمناک گردیدن جراحت . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مسدد
لغتنامه دهخدا
مسدد. [ م ُ س َدْ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تسدید. رجوع به تسدید شود. || راست کننده ٔ نیزه و در طول نهنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || موفق کننده و ارشادکننده کسی را به گفتار و کردار سداد و صواب . (از اقرب الموارد). || که سد کند. سده آرند...
-
راست و درست
لغتنامه دهخدا
راست و درست . [ ت ُ دُ رُ ] (ترکیب عطفی ،ص مرکب ) آنکه براستی و درستی متّصف باشد. (یادداشت مؤلف ): آدم راست و درستی است . تسدید؛ راست و درست نمودن . (آنندراج ). راست و درست کردن . (منتهی الارب ).
-
مسدد
لغتنامه دهخدا
مسدد. [ م ُ س َدْ دَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسدید. رجوع به تسدید شود. || راست و درست و استوار. (منتهی الارب ). مُقوَّم . (اقرب الموارد). راست و درست گردانیده .- رأی مسدد ؛ اندیشه ٔ محکم و استوار : فاعل فعل تمام و قول مصدق والی عزم درست و رای مسدد.من...
-
صواب گفتن
لغتنامه دهخدا
صواب گفتن . [ ص َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) درست گفتن . صحیح گفتن . بواقع گفتن . بحقیقت گفتن . تسدید. اصابة. مقابل خطا گفتن : بنطق آدمی بهتر است از دواب دواب از تو به گر نگوئی صواب . سعدی .رجوع بصواب و صوابگوی شود.
-
راست گفتاری
لغتنامه دهخدا
راست گفتاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل راست گفتار. راستگویی . راستگو بودن . سخن راست گفتن . راستگویی پیشه ساختن : مرا که شکر وثنای تو گفته ام همه عمرمگر خدای نگیرد براست گفتاری . سعدی .و با یکدیگر مصادقت و راست گفتاری شعار کردی . (تاریخ قم ص 252). در...
-
راستکاری
لغتنامه دهخدا
راستکاری . (حامص مرکب ) عمل راستکار. درستکاری . دیانت . تدین . درستی : گر امید تو رستگاری بوددر آن کوش تا راستکاری بود. دقیقی .راست کاری پیشه کرده ست از برای آنکه نیست در قیامت هیچکس جز راستکاران رستگار. انوری .چند سالم یتاقداری کردراست بازی و راستکا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن محمد غنیمی انصاری خزرجی ، ملقب بشهاب الدین و مکنی به ابوالعباس . متوفی به سال 1044 هَ .ق . او راست : شرح ام البراهین موسوم به بهجةالناصرین و تسدید فی بیان التوحید و الشذرةاللطیفه فی شرح جملة من مناقب الامام ابی حنیفه و نقش ...
-
راست گردانیدن
لغتنامه دهخدا
راست گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) مستقیم کردن . استقامت بخشیدن . از کجی و انحناء بدر آوردن . اتراص ، تتریص ؛ محکم و راست گردانیدن . (منتهی الارب ). تسدید؛ راست گردانیدن . (از آنندراج ). تقویم ؛ راست گردانیدن . (منتهی الارب ). || درست گردانیدن . ت...
-
درست کردن
لغتنامه دهخدا
درست کردن . [ دُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن . مرمت کردن . (ناظم الاطباء). آماده کردن . || ترتیب دادن . (ناظم الاطباء). مقرر داشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). تدوین کردن . تنظیم کردن : یکی بانگ برزد بر او مرد اُست که تو دفتر خویش کردی درست ؟ فردوسی .به...
-
لادن
لغتنامه دهخدا
لادن . [ دَ ] (اِ) لاذَن . عنبر عسلی . جنسی بود از معجونات و عطربرسان دوشاب . سیاه و خوشبوی بود (نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی ). جنسی است از معجون بر مثال دوشاب و گونه ای عنبردار رسیده . (نسخه ٔ اسدی ). جنسی است از معجونهای خوشبو برنگ سیاه . (حاشیه ٔ ف...
-
بابونج
لغتنامه دهخدا
بابونج . [ ن َ ] (اِ) معرب بابونه ٔ فارسی است . قرّاص . قحوان . اقحوان . (منتهی الارب ). بابونک . بابونق . (دزی ج 1 ص 47). نورالاقحوان . (بحر الجواهر). اربیان . کافوری . رَبل . مقارجه . رجل الدّجاجه . حبق البقر. (منتهی الارب ). تفاح الارض . خامامیلن ...