کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تزلغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تزلغ
لغتنامه دهخدا
تزلغ. [ ت َ زَل ْ ل ُ ] (ع مص ) کفته گردیدن پای کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شکافته شدن پای کسی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). صواب آن است که با عین مهمله باشد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). افضل آن است که تزلع باشد. (از ...
-
واژههای همآوا
-
تزلق
لغتنامه دهخدا
تزلق . [ ت َ زَل ْ ل ُ ] (ع مص ) زینت گرفتن و خوش عیش شدن تا آنکه گونه سرخ و سپید و درخشان گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد).
-
تزلق
لغتنامه دهخدا
تزلق . [ ت َ ل َ ] (اِ) ترلب . تزلب : این تزلق شوربا که باشدبا منصب و جاه جوش بره . بسحاق اطعمه .و رجوع به ترلب و تزلب و بسحاق ص 176 شود.