کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تزلزل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تزلزل
لغتنامه دهخدا
تزلزل . [ ت َ زَ زُ ] (ع مص ) جنبیدن . (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). لرزیدن و جنبیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اضطراب و تحرک . (از متن اللغة). || لرزیدن زمین بر اثرزلزله . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از قطر المحیط). || بازگشتن نفس در سی...
-
واژههای همآوا
-
تذلذل
لغتنامه دهخدا
تذلذل . [ ت َ ذَ ذُ ] (ع مص ) مضطرب شدن و فروهشته گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)(المنجد) (آنندراج ). جنبیدن چیزی که آویخته باشد. (آنندراج ). || فروتنی نمودن . || زاری کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
چارمیخه
لغتنامه دهخدا
چارمیخه . [ خ َ / خ ِ ] (ص مرکب ) چهارمیخه . استوار. محکم . پابرجا. تزلزل ناپذیر.
-
تلزلز
لغتنامه دهخدا
تلزلز. [ ت َ ل َ ل ُ ] (ع مص ) جنبیدن . (منتهی الارب ). تحرک . و این مقلوب تزلزل است . (از اقرب الموارد).
-
لقی
لغتنامه دهخدا
لقی . [ ل َق ْ قی ] (حامص ) حالت و چگونگی لق بودن .- لقی دندانها ؛ تزعزع آن . تحرک آن . تزلزل اسنان .
-
تترتر
لغتنامه دهخدا
تترتر. [ ت َ ت َ ت ُ ] (ع مص ) تزلزل و تقلقل . (اقرب الموارد). جنبیدن و اضطرب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تزلزل . (المنجد): الم تعلمی انی اذاالدهر مسنّی بنائبة زلّت و لم اتترتر. (اقرب الموارد).
-
متزلزل
لغتنامه دهخدا
متزلزل . [ م ُ ت َ زَ زَ ] (ع ص ) سخت جنبیده ٔ از زلزله . (ناظم الاطباء) (ازفرهنگ جانسون ). و رجوع به ماده ٔ قبل و تزلزل شود.
-
ناآرامی
لغتنامه دهخدا
ناآرامی . (حامص مرکب ) آرام نداشتن . بی آرام بودن . عدم ثبات . || شتاب . عجله . || بیقراری . بی صبری . ناشکیبائی . اضطراب . تزلزل خاطر. دغدغه . || ناامنی . آشوب . نبودن امنیّت . و نیز رجوع به آرام شود.
-
لرزاندن
لغتنامه دهخدا
لرزاندن . [ ل َ دَ ] (مص ) مرتعش کردن . به رعشه درآوردن . به لرزه درآوردن . به تزلزل آوردن . به لرزش درآوردن . لرزانیدن : بانگ او کوه بلرزاند چون شیهه ٔ شیرسم او سنگ بدراند چون نیش گراز.منوچهری .
-
رخنه رسیدن
لغتنامه دهخدا
رخنه رسیدن . [ رَ ن َ / ن ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) شکاف یافتن . رخنه پیدا شدن . شکست برداشتن .شکستن . ترک برداشتن . || فساد یافتن . تباهی گرفتن . نااستواری یافتن . تزلزل گرفتن : صدر عالی است کعبه ٔ خرد است رخنه در کعبه ٔ خرد مرساد.خاقانی .
-
سکندر خوردن
لغتنامه دهخدا
سکندر خوردن . [ س ِ ک َ دَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) پیش پا خوردن اسب و سر در آمدن و جز آن در رفتار. (آنندراج ). بسر درآمدن ستور هنگام رفتن . (ناظم الاطباء). پیش پا خوردن اسب . (مجموعه مترادفات ص 215) : سکندر خوران بادپای حیات بدست تزلزل عنان ثبات...
-
دندان شکن
لغتنامه دهخدا
دندان شکن . [ دَ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) شکننده ٔ دندان . که دندان را بشکند و خرد کند. (یادداشت مؤلف ) : وگر کم همه خرد کردی دهن به سیصدمنی مشت دندان شکن . اسدی . || قاطع. بی تردید و تزلزل . بدون باری به هر جهت و لیت و لعل : گر نگردد طعنه ٔ سنگین دلی د...
-
رخنه فتادن
لغتنامه دهخدا
رخنه فتادن . [ رَ ن َ / ن ِ ف ِ / ف ُ دَ ] (مص مرکب ) رخنه افتادن . شکاف پدید آمدن . سوراخ پیدا شدن : چون رخنه فتد به بام خانه بر ابر سیه نهد بهانه . امیرخسرو دهلوی . || نااستواری و تزلزل پیدا آمدن . از حالت استواری بگردیدن : چون ز دو مصراع کند ابروا...