کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تزریق کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تزریق کردن
لغتنامه دهخدا
تزریق کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درچکانیدن داروی مایع در زیر جلد، یا در داخل عضله یا ورید انسان و حیوان بیمار. تزریق . و رجوع به تزریق شود.
-
واژههای مشابه
-
تزریق بیان
لغتنامه دهخدا
تزریق بیان . [ ت َ ب َ ] (ص مرکب ) کاذب و دروغگو. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و رجوع به تزریق شود.
-
جستوجو در متن
-
سوزن زنی
لغتنامه دهخدا
سوزن زنی . [ زَ زَ ] (حامص مرکب ) کنایه از خیاطی کردن است . (یادداشت بخط مؤلف ). || در تداول امروز، دارو را بوسیله ٔسرنگ به بیمار تزریق کردن . رجوع به سوزن زدن شود.
-
خون خورانیدن
لغتنامه دهخدا
خون خورانیدن . [ خوَ / خ ُ دَ ] (مص مرکب ) خون بخورد کسی دادن . تزریق خون ببدن کسی کردن . || کنایه از غم و غصه بکسی دادن . دل خون کردن .
-
قیق کردن
لغتنامه دهخدا
قیق کردن . [ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آواز کردن ماکیان و خروس . (فرهنگ فارسی معین ) : سحر که کرد ز شادی خروس طبعم قیق زدم به گوشه ٔ دستار لب گل تزریق . فوقی یزدی (از فرهنگ فارسی معین ).رجوع به قَیق شود.
-
انژکسیون
لغتنامه دهخدا
انژکسیون . [ اَ ژِ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح پزشکی ) تزریق آمپول دوایی . آمپول زدن . وارد کردن داروی مایع در رگ بوسیله ٔ سرنگ . (فرهنگ فارسی معین ). سوزن زدن . (در تداول عامه ). || آمپول . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به تزریق شود.
-
خون دادن
لغتنامه دهخدا
خون دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) خون بخشیدن . قصاص نگرفتن . مقابل خونخواهی کردن و خون گرفتن و خون جستن از کسی . (از انجمن آرای ناصری ) : بجای بطک گر کبوتر نشست دهد خون خود را به آن شوخ مست . ملاطغرا [ در تعریف ساقی ] (از آنندراج ).|| تجویز بفصد و حجامت ک...
-
زرق
لغتنامه دهخدا
زرق . [ زَ ] (از ع ، مص ) ادخال مایعی به اعانت آبدزدک در جوفی . (ناظم الاطباء). وارد کردن دوای مایع بوسیله ٔ سرنگ . تزریق . (فرهنگ فارسی معین ). فرهنگستان ایران «سوزن زدن » را بجای این کلمه برگزیده است . رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود.
-
قی کردن
لغتنامه دهخدا
قی کردن . [ ق َ / ق ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خورده را از دهان بیرون آوردن . استفراغ کردن . برگرداندن مواد غذایی و مواد مترشح داخل معده از دهان به خارج . علت قی کردن مربوط به فشاری است که بواسطه ٔ انقباض عضله ٔ حجاب حاجز و عضلات شکم روی کیسه ٔ معده وارد ...
-
استووائین
لغتنامه دهخدا
استووائین . [ اِت ُ ] (فرانسوی ، اِ) کلریدرات دامی لئین . گردی است سفید درخشان و در آب و الکل بخوبی حل میشود و چون محلول آن با جوشانیدن و حرارت اتوکلاو تجزیه نمیشود استریلیزه کردن آن بسیار آسان است . اثر مسکن استووائین اندکی کمتر از کوکائین است ولی ب...
-
زدن
لغتنامه دهخدا
زدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی باستان ریشه ٔ: هنتی هن و گم (مضروب کردن ، کشتن ). ارمنی : گن (ضرب ، تأدیب ) و گنم (مضروب...
-
چکانیدن
لغتنامه دهخدا
چکانیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) متعدی چکیدن . چکیدن کنانیدن (؟) و قطره قطره ریختن . (ناظم الاطباء). مایعاتی چون داروی چشم و نظایر آن را در چشم و گوش و غیره قطره قطره ریختن ، با قطره چکان یا بوسیله ٔ دیگر. داروی مایعی را بر عضوی بیمار قطره قطره ریختن . تقط...
-
زهرآبه
لغتنامه دهخدا
زهرآبه . [ زَ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) زهرآب . آب آلوده به زهر. مایع سمی . (فرهنگ فارسی معین ). آب زهردار. (ناظم الاطباء). از عالم خونابه . (آنندراج ) : همه مقراضه های پرنیان پوش همه زهرآبه های خوشتر از نوش . نظامی .غالباً در خون دلها غوطه خواهد زد که ...