کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تزاحم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تزاحم
لغتنامه دهخدا
تزاحم . [ ت َ ح ُ ] (ع مص ) انبوهی کردن . (زوزنی ) انبوهی نمودن قوم بر چیزی و گردآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انبوهی و انبوهی کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تنگ گردیدن قوم . (از المنجد): و در دفع تراکم حوادث و تزاحم افواج خصوم و تلاطم امو...
-
جستوجو در متن
-
تناغض
لغتنامه دهخدا
تناغض . [ ت َ غ ُ ] (ع مص ) تزاحم . (اقرب الموارد).
-
تزانط
لغتنامه دهخدا
تزانط. [ ت َن ُ ] (ع مص ) انبوهی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تزاحم قوم . (از اقرب الموارد) (از متن اللغه ).
-
تضاغط
لغتنامه دهخدا
تضاغط. [ ت َ غ ُ ] (ع مص ) فراهم آمدن و انبوهی کردن و فشردن همدیگر را. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). تزاحم . (اقرب الموارد).
-
متزاحم
لغتنامه دهخدا
متزاحم . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) انبوهی نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). انبوه شده و فشار داده شده بر یکدیگر. (ناظم الاطباء). || گرد آینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). گروه گرد آمده و جمع شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تزاحم شود.
-
تقاصف
لغتنامه دهخدا
تقاصف . [ ت َ ص ُ ] (ع مص ) فراهم آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اجتماع و تزاحم قوم : ترکتهم یتقاصفون علی رجل یزعم انه َ نبی . (از اقرب الموارد).
-
ازدحام
لغتنامه دهخدا
ازدحام . [ اِ دِ ] (ع مص ) انبوهی کردن بر. (مجمل اللغة) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). زحام . زحمت . تزاحم . (مجمل اللغه ). مزاحمت . بک . مک . هجوم و انبوهی کردن . (مؤید الفضلاء): که غالب همت ایشان بمعظمات امور مملکت متعلق باشد و تحمل ازدحام ع...
-
وراد
لغتنامه دهخدا
وراد. [ وُرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ وارد به معنی آیندگان بر آب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : بر لب چشمه ٔ سنانش تزاحم وراد فتوح است و بر سواد دل و جگر اعداش رخنه های جروح . (المضاف الی بدایع الازمان 34).
-
متسوقة
لغتنامه دهخدا
متسوقة. [ م ُ ت َ س َوْ وِ ق َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث متسوق : بازارهای نیشابور در ایام قدیم پوشیده نبود و از اثارت غبار و تزاحم امطار، متسوقه و اهل معاملات متأذی می شدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 439). و رجوع به ماده ٔ قبل ذیل معنی اول شود.
-
امطار
لغتنامه دهخدا
امطار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مطر. (اقرب الموارد)(منتهی الارب ). بارانها. (غیاث اللغات ) : وین ابر خداوند جهان را بهوا بربنده ست و مطیعست بباریدن امطار. ناصرخسرو.از اِثارات غبار و تزاحم امطار متأذی میشدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || ج ِ مَطر. (ناظم الاطب...
-
مزاحمة
لغتنامه دهخدا
مزاحمة. [ م ُ ح َ م َ ] (ع مص ) فزودن و نزدیک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال زاحم علی الخمسین ؛ یعنی نزدیک به پنجاه رسید. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مجاحفة. (تاج المصادر بیهقی ). || انبوهی کردن مرهمدیگر را. ...
-
متأذی شدن
لغتنامه دهخدا
متأذی شدن . [ م ُ ت َ ءَذْ ذی ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اذیت دیدن . آزار دیدن . اذیت کشیدن : بغراخان به هوای بخارا متأذی شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 121). از اثارت غبار و تزاحم اهطار متسوقه و اهل معاملات متأذی می شدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضا...
-
خصوم
لغتنامه دهخدا
خصوم . [ خ ُ ] (ع اِ) ریشه . (منتهی الارب ). || اصلها و دهنه های وادی . || ج ِ خَصم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) : آنچه شیر برای تو می سگالد، از این معانی که بشمردی چون تضریب خصوم نیست . (کلیله و دمنه ). بر ترا...
-
تدأدو
لغتنامه دهخدا
تدأدؤ. [ ت َ دَءْ دُءْ ] (ع مص ) پنهان شدن به چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشیده شدن به چیزی . (اقرب الموارد). || آواز گردانیدن شتران در جوف . || درنگ کردن خبر در رسیدن . || خمیدن و کج گردیدن بار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموا...