کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تریت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تریت
لغتنامه دهخدا
تریت . [ ت َ / ت ُ ] (اِ) ریزه کردن نان باشد در میان دوغ و شیرو شربت و آبگوشت و مانند آن . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). نان ریزه شده در میان آبگوشت و شیر و دوغ و کشک و مانند آن جهت تناول کردن . (ناظم الاطباء). تریدو آن را اشکنه نیز گویند. (از فرهنگ...
-
واژههای مشابه
-
سن تریت
لغتنامه دهخدا
سن تریت . [ س ِ ] (اِخ ) نام یکی از رودها در ایران باستان بوده است . رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1076 شود. (یادداشت مؤلف ).
-
تریت شک
لغتنامه دهخدا
تریت شک . [ ت ْ رَ ک ِ ] (اِخ ) یکی از تاریخ نویس های مشهور آلمان است که بسال 1834 م . در درسد متولد شد و تاریخ قابل توجهی بنام «تاریخ آلمان در قرن نوزدهم » نوشت و در سال 1896 م . درگذشت .
-
تریت قشلاقی
لغتنامه دهخدا
تریت قشلاقی . [ ت ِ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خروسلو در بخش گرمی اردبیل که 75 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
واژههای همآوا
-
طریة
لغتنامه دهخدا
طریة. [ طَ ری ی َ ] (اِخ ) دهی است به یمن . (منتهی الارب ).
-
طریة
لغتنامه دهخدا
طریة. [ طُرْ ی َ ] (ع اِ) صورتی دیگر از طرنة (بساطالغول ) که در بعضی نسخ از مفردات ابن البیطار آمده است .
-
طریة
لغتنامه دهخدا
طریة. [طَ ری ی َ ] (ع ص ) تأنیث طَری ّ، بمعنی تر و تازه .
-
تریة
لغتنامه دهخدا
تریة. [ ت َ ری ی َ ] (ع اِ) از: «وری ») آنچه حائض وقت اغتسال بیند اززردی اندک و خفی . (منتهی الارب ). آنچه حائض ببیند بهنگام غسل کردن و آن چیزی است خفی و اندک و کمتر از زردی و تیرگی و اصل آن وریة است . (از محیط المحیط).
-
جستوجو در متن
-
تریتون
لغتنامه دهخدا
تریتون . [ ت ْ ت ُ ] (اِخ ) یکی از خدایان دریا، در اساطیر یونان قدیم است . وی پسر پزئیدون و امفی تریت بود.
-
ترید کردن
لغتنامه دهخدا
ترید کردن . [ ت َ / ت ُ ک َ دَ] (مص مرکب ) اشکنه کردن . شکستن نان را در طعام . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ترید و تریت شود.
-
ترید
لغتنامه دهخدا
ترید. [ ت َ / ت ُ ] (اِ) تریت است که ریزه کردن نان باشد در شیر و دوغ و غیره . و آن را به عربی ثرید گویند با تای مثلثه . (برهان ). تریت . (ناظم الاطباء) : هاشم عمرو نام داشت و عبدمناف او را از همه دوستتر داشتی و هاشم او را از پس پدر نام کرد که رسم تری...
-
چروک
لغتنامه دهخدا
چروک . [ چ َ ] (ترکی ، اِ) چُرَک . مطلق نانرا گویند، خواه نان گندم باشد و خواه نان جو و ارزن و برنج و بلوط و مانند آن . (برهان ) . نانرا گویند از هر چه پخته باشند چه گندم چه جو، چه ارزن ، چه بلوط. (انجمن آرا) (آنندراج ). در بعضی از فرهنگ ها نوشته اند...