کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تریاک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دریاک
لغتنامه دهخدا
دریاک . [ دِرْ ] (اِ) بر وزن و معنی تریاک است که افیون باشد. و دفعکننده ٔ زهر را نیز گویند و معرب آن تریاق است . (برهان ) (از آنندراج ). رجوع به تریاک شود.
-
هبیون
لغتنامه دهخدا
هبیون . [ هََ ] (اِ) افیون و تریاک . (ناظم الاطباء). به معنی افیون است که تریاک باشد. (برهان ) (آنندراج ). مهاتل . مهاتول . صورتهای دیگر آن هپیون . اپیون . ابیون . افیون . رجوع به هر یک از این کلمات شود.
-
طیاری
لغتنامه دهخدا
طیاری . [ طَی ْ یا ] (حامص ) طیار و آماده و مهیّا بودن . || اصطلاحی بوده است . تریاک مالی .
-
ککنار
لغتنامه دهخدا
ککنار. [ ک ُ ] (اِ) کوکنار. بته ٔ تریاک . رجوع به کوکنار شود.
-
وافور کشیدن
لغتنامه دهخدا
وافور کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تریاک کشیدن .
-
شیره کشی
لغتنامه دهخدا
شیره کشی . [ رَ / رِ ک َ /ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل کشیدن شیره و عصاره ٔ هر چیزی .(یادداشت مؤلف ). || تدخین و استعمال شیره ٔ تریاک . دود کردن شیره ٔ تریاک . (یادداشت مؤلف ).
-
لول
لغتنامه دهخدا
لول . (اِ) لوله (در تفنگ ) .- دو لول ؛ دارای دو لوله .- یک لول ؛ دارای یک لوله .|| در اصطلاح تریاکی ها، لوله : یک لول یا دو لول تریاک ؛ یک یا دو لوله تریاک . || لوله ٔ ابریز. (غیاث ).
-
شیره کشیدن
لغتنامه دهخدا
شیره کشیدن . [ رَ / رِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) دانه یا گیاه یا مغزی چون بادام را کوفته یا پخته و در کرباس کرده فشردن و بیرون کردن عصاره ٔ آن . (یادداشت مؤلف ). || شیره ٔ تریاک استعمال کردن . صرف کردن شیره ٔ تریاک یا بلعیدن دود آن . سوخته ٔ تریاک ک...
-
تریاکدار
لغتنامه دهخدا
تریاکدار. [ ت َ / ت ِرْ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ تریاک بمعنی پادزهر. کسی که تریاق دارد : بدین بنده پاسخ چنین داد شاه ز تریاک دار و ز تریاک خواه که گر مار گشته بمیرد بزهرنیابد از آن مرد تریاک بهر. (شاهنامه ج 4 ص 1995).چنین داد پاسخ وراشهریارکه خونیست آن ...
-
دودی
لغتنامه دهخدا
دودی . (ص نسبی ) هر چیز منسوب و مربوط به دود. از دود. (یادداشت مؤلف ). || منسوب به بخار.- ماشین دودی ؛ (در تداول عامه ) مقابل ماشین اسبی . ماشینی که با بخار آب کار کند. (یادداشت مؤلف ).- || نامی است که مردم به قطار و خط آهن تهران شهرری داده بودند....
-
گیای
لغتنامه دهخدا
گیای . (اِ) به معنی گیاه و گیا : گیایش همه بود تریاک زهربه که سنگش از کهربا داشت بهر. اسدی .رجوع به گیا و گیاه شود.
-
کورتوا
لغتنامه دهخدا
کورتوا. (اِخ ) برنار. شیمی دان فرانسوی (1777-1838 م .). او در ضمن تحقیقات خویش «مرفین » تریاک را کشف کرد. (از لاروس ).
-
نمالیده
لغتنامه دهخدا
نمالیده .[ ن َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مالیده ناشده . نامالیده . که آن را مشت ومال و ورزش نداده اند: تریاک نمالیده .
-
نومال
لغتنامه دهخدا
نومال . [ ن َ / نُو ] (ن مف مرکب ) نومالیده . تازه مال :تریاک نومال ، تریاکی که به تازگی مالیده شده است .
-
وافور
لغتنامه دهخدا
وافور. (اِ) ابزار تریاک کشی . وافور شاید از کلمه ٔ واپور فرانسه به معنی بخار گرفته شده باشد. (از یادداشت مؤلف ).