کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترکیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پاشنه ترکیده
لغتنامه دهخدا
پاشنه ترکیده . [ ن َ/ ن ِ ت َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) در تداول عامیانه ؛ بی سروپا: خانم پاشنه ترکیده .
-
جستوجو در متن
-
پکیده
لغتنامه دهخدا
پکیده . [ پ ُ دَ / دِ ] (ن مف ) مرده . ترکیده .
-
کفت
لغتنامه دهخدا
کفت . [ ک ِ ] (اِ) شکاف و چاک و رخنه و دریدگی و ترک . || (ص ) شکافته شده و ترکیده . (ناظم الاطباء). به هر دو معنی رجوع به کفته شود.
-
چاکدار
لغتنامه دهخدا
چاکدار. (نف مرکب ) شکافته . دریده . پاره . عضوی یا جامه ای که شکافتگی و بریدگی داشته باشد. || ترکیده . کفیده .
-
ژراغنگ
لغتنامه دهخدا
ژراغنگ . [ ژَ غ َ ] (اِ) زمینی پر از سنگ چخماق . || جاها از صدمه ٔ باران ترکیده . (آنندراج ). این صورت و دو معنی آن ظاهراً مجعول است .
-
قاچ خورده
لغتنامه دهخدا
قاچ خورده . [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ترکیده . ترک برداشته . شکاف خورده . رجوع به قاچ شود.
-
کافتیده
لغتنامه دهخدا
کافتیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) ترکیده و شکاف بهم رسانیده . (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
ترکانیده
لغتنامه دهخدا
ترکانیده . [ ت َ رَ / ت َ دَ ] (ن مف ) ترک خورده . کفته . شکافته . ترکیده . غاچ خورده .
-
دخدخ
لغتنامه دهخدا
دخدخ . [ دَ دَ] (ع اِ) این کلمه در قصیده ای به قافیه ٔ «خ » در بیت ذیل از سوزنی آمده است و آنرا ممکن است وخدخ نیز خواند و اگر در مصراع دوم کلمه ٔ «بار» باشد شاید دخدخ به معنی شکافته و ترکیده و شکاف برداشته باشد و چون صورت تکریر است بمعنی شکافته شکافت...
-
متزلع
لغتنامه دهخدا
متزلع. [ م ُ ت َ زَل ْ ل ِ ] (ع ص ) دست و پای ترکیده و کفته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزلع شود.
-
متفلج
لغتنامه دهخدا
متفلج . [ م ُ ت َ ف َل ْ ل ِ ] (ع ص ) پای کفته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کفته و ترکیده پای . (ناظم الاطباء).
-
تبسیدن
لغتنامه دهخدا
تبسیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) تفسیدن است که گرم شدن باشد. (برهان ). گرم شدن . (انجمن آرا) (آنندراج ). تفسیدن . || دارای لبهای ترکیده شدن از شدت گرما. || ناتوان و بی آرام گشتن از گرمی هوا. (ناظم الاطباء). رجوع به تاب و تف و تفسیدن شود.
-
نار کفته
لغتنامه دهخدا
نار کفته . [ رِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نار کفیده . (از آنندراج ). انار کفته . انار کفیده . انار شکافته . انار ترکیده . انار ترک خورده . رجوع به نار و نار کفیده شود.
-
متنقض
لغتنامه دهخدا
متنقض . [ م ُ ت َ ن َق ْ ق ِ ] (ع ص ) ترکیده و کفیده و چاک شده و شکافته شده . (ناظم الاطباء). || خون قطره قطره چکیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تنقض شود.