کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترکیب درونشبکهای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قابل ترکیب
لغتنامه دهخدا
قابل ترکیب . [ ب ِل ِ ت َ ] (ص مرکب ) ترکیب پذیر. در مقابل قابل تجزیه .
-
ترکیب بند
لغتنامه دهخدا
ترکیب بند. [ ت َ ب َ ] (اِ مرکب ) آنکه شاعر چند بند به بحر موافق و به قوافی مختلف تصنیف نماید و مابین هر بیتی علیحده غیر مکرر متفق الوزن و مختلف القوافی حایل کند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قسمتی است از اقسام ترجیعبند. (از کشاف اصطلاحا...
-
خوش ترکیب
لغتنامه دهخدا
خوش ترکیب . [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ ] (ص مرکب ) خوش قیافه . خوش اندام . خوش تراش . مقابل بدترکیب . مقابل زشت . قشنگ . خوش قدوبالا.با اندام نکو. با قدوبرشی نیکو. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
شبکه ٔ کروماتین
لغتنامه دهخدا
شبکه ٔ کروماتین . [ ش َ ب َ ک ِ ی ِ ک ُ رُ ] ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح گیاه شناسی ساختمان فیزیکی هسته ، رشته ٔ طویل به هم پیچیده ای است که در بعضی از نقاط به یکدیگر اتصال می یابد و قطورتر از سایر نقاط میگردد و جمعاً شبکه ای تشکیل میدهد که شبک...
-
طور
لغتنامه دهخدا
طور. (اِ) دام . شبکه (یعنی جامه ای از رسن یا طناب مشبک ). شبکه که بدان ماهی گیرند. شبکه ٔ صیاد. طور ماهیگیران . بیاحه . دام ماهیگیری . || قسمی پارچه ٔ دیداری .
-
درون
لغتنامه دهخدا
درون . [ ] (اِخ ) قریه ای است از دیههای رستاق کوزدر. (تاریخ قم ص 119 و 141).
-
درون سوخته
لغتنامه دهخدا
درون سوخته . [ دَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) سوخته درون . آنکه دل او سوخته باشد. گرفتار اندوه و تاثر شدید. دلسوخته : گر درون سوخته ای با تو برآرد نفسی چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی .سعدی .
-
درون نشین
لغتنامه دهخدا
درون نشین . [ دَ ن ِ ] (نف مرکب ) درون نشیننده . نشیننده در اندرون . گوشه نشین و خلوت گزین . (از آنندراج ). خلوت نشین و مجرد. (ناظم الاطباء) : ای سرمه کش بلندبینان در بازکن درون نشینان .نظامی .
-
آفتاب دزدک
لغتنامه دهخدا
آفتاب دزدک . [ دُ دَ ] (اِ مرکب ) شبکه ای که طفلان از نی بوریا ساخته و در آفتاب گذارند.
-
دام بافتن
لغتنامه دهخدا
دام بافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بر هم افکندن تار و پود بفاصله و شبکه مانند نسیجی پدید آوردن . شبکه و تور بافتن . نسج شبکه پدید آوردن . بافته ای از بهم افکندن پود و تار، نه آنسان که بهم متصل شود بل بدانگونه که خانه خانه نماید : دام از تار نگه بر صید ما...
-
منی دان
لغتنامه دهخدا
منی دان . [ م َ ] (اِ مرکب )کیسه ای که در درون آن مایع منی ذخیره می شود. گاهی به صورت استطاله ای از حفره ٔ منی دیده میشود. (فرهنگ اصطلاحات علمی ).
-
درون شدن
لغتنامه دهخدا
درون شدن . [ دَ ش ُدَ ] (مص مرکب ) داخل گردیدن . وارد شدن : نشاید درون نابسغده شدن نباید که نتوانش بازآمدن . ابوشکور.به دروازه ٔ شهر درون شده ، به خانه بازشدند. (تاریخ بیهقی ).دیو و فرشته به خاک و آب درون شددیو مغیلان شد وفریشته زیتون . ناصرخسرو.سپس ...
-
درون
لغتنامه دهخدا
درون . [ دَ ] (اِ) اندرون . (برهان ). مقابل بیرون ، اندرون مزیدعلیه آن . (آنندراج ). ضد برون . (انجمن آرا). در میان . (غیاث ). تو. توی . جوف . باطن . بطن . داخل . شکم . در شکم . دل . در دل . میان . میانه . مقابل ظاهر و بیرون . (یادداشت مرحوم دهخدا). ...
-
پسته ای
لغتنامه دهخدا
پسته ای . [ پ ِ ت َ / ت ِ ] (ص نسبی ) منسوب به پسته .از پسته . مثل پسته . فِستقی . || برنگ درون مغز پسته . سبزی روشن چنانکه سبزه ٔ اول بهار. سبزی خوش . رنگی سبز که کمی بزردی زند. سبز پسته ای . || پسته فروش . || (اِ) دکان پسته فروش .