کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترمز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترمز
لغتنامه دهخدا
ترمز. [ ت ُ م ُ ] (روسی ، اِ) آلتی است در ماشین که هر وقت بخواهند با آن ماشین را نگه میدارند گویا لفظ مذکور ماخوذ از زبان روسی است . (فرهنگ نظام ). مأخوذ از روسی ، آلتی است در اتومبیل و دوچرخه و موتورسیکلت و بعضی از ماشین های دیگر که با فشار دادن آن...
-
ترمز
لغتنامه دهخدا
ترمز.[ ت َ رَ م ْ م ُ ] (ع مص ) اضطراب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || جنبیدن . (تاج المصادر بیهقی ). یقال ترمزالقوم فی مجالسهم ؛ جنبیدند جهت برخاستن یا برای خصومت . || آماده گردیدن . (منتهی الارب ) (...
-
واژههای همآوا
-
طرمز
لغتنامه دهخدا
طرمز. [ طُ م ُ ] (روسی ، اِ) رجوع به ترمز شود.
-
ترمذ
لغتنامه دهخدا
ترمذ. [ ت ِ م ِ ] (اِخ ) ترمذ. شهری است به خراسان . (منتهی الارب ). نام شهری که سادات آنجا بالاتفاق صحیح النسبند. (شرفنامه ٔ منیری ). صاحب حدود العالم آرد: ترمذ شهری است خرم و بر لب جیحون افتاده و او را قهندزیست بر لب رود، این شهر بارگه ختلان و چغانی...
-
ترمض
لغتنامه دهخدا
ترمض . [ ت َ رَم ْ م ُ ] (ع مص ) شوریدن دل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || آهو گرفتن در گرما. (تاج المصادر بیهقی ). صید کردن آهو بوقت گرمگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شکار آهو کردن در وقت تابش آفتاب...
-
جستوجو در متن
-
طرمز
لغتنامه دهخدا
طرمز. [ طُ م ُ ] (روسی ، اِ) رجوع به ترمز شود.
-
مترمز
لغتنامه دهخدا
مترمز. [ م ُ ت َ رَم ْ م ِ ] (ع ص ) جنبنده و اضطراب کننده . (آنندراج ). آشفته و سرگشته و مضطرب . (ناظم الاطباء). || هنگامه جو. || کسی که حرف می زند با رمز و علامت . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به ترمز شود.
-
میخ کوب کردن
لغتنامه دهخدا
میخ کوب کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) میخ کردن . میخ کوفتن به جایی . توتید. به میخ دوختن . میخ زدن . با میخ استوار کردن . (از یادداشت مؤلف ). سر قوطی یا جعبه ای را با میخ استوار کردن : قوطیها تراشیده پرعسل کرده است و سر آنها را میخکوب کرده و مهر نمود...
-
دستگیره
لغتنامه دهخدا
دستگیره . [ دَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) آلتی از چوب یا فلز یا شیشه که برای گشودن و بستن در بر آن نصب کنند. گوی مانندی از چوب یا شیشه و فلز که بر درها تعبیه کنند تا با به دست گرفتن آن در را بتوان گشود و بست . قطعه ٔ فلزی منحنی به درازای بدستی یاکمتر که بر...
-
رمز
لغتنامه دهخدا
رمز. [ رَ ] (ع مص ) اشارت کردن به لب یا به ابرو یا به چشم . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به لب یا به چشم یا به ابرو یا به دهن یا به دست یا به زبان اشارت کردن . (منتهی الارب ). اشاره کردن به لبها یا چشم یا ابروان و یا دهان و ثعالبی در فقه اللغةآن را...
-
ابیوردی
لغتنامه دهخدا
ابیوردی . [ اَ وَ ] (اِخ ) محمدبن احمد الأبیوردی الکوفنی و کوفن یکی از قراء ابیورد است و یاقوت گوید: ابوالمظفر محمدبن ابی العباس احمدبن محمد ابی العباس احمدبن اسحاق بن ابی العباس محمد الامام بن اسحاق بن الحسن ابی الفتیان بن ابی مرفوعه منصوربن معاویة...